چه ماهی در سحاب آسمان دلبری دارم
تمنای وصالش در حضور دلبری دارم
میفکن پرده از رخسار میترسم ز چشم زخم
بگفتا بهر حفظم صد هزاران افسری دارم
لبش کوثر قدش طوبی رخش جنت بهار حسن
که برتر از بهشت جاودانی منظری دارم
شکفته غنچة نرگس به طرف دامن نرجس
که در عالم عجب گلزار و باغ و کوثری دارم
مرا باکی ز مژگان، ناوک آن چشم مستت نیست
به گرد نرگس مستت هزاران لشکری دارم
متاعی در کفم نبود که در راهت کنم ایثار
به میدان محبت بهر چوگانت سری دارم
می قالوا بلی را ریخت حق در ساغر توحید
که از این می لبالب جام مینا ساغری دارم
اگر صدها هزاران تیر بارد از کمان دهر
چه غم دارم که چون مهدی قائم سروری دارم
بحمد الله دارم چارده معراج قرب حق
از این رو در بساط دهر ایمن خاطری دارم
نمیپرسی تو از نام و نشان و عکس و تصویرش
محیط عرش و فرش و لوح و کرسی دفتری دارم
چنان شکر خداوندی کنم صاحب زمان دارم
به پا از مدح وتقدیسش قیام محشری دارم
ولی و حجت حق مهدی صاحب زمان میگفت
کنم فخریه بر عالم که زهرا مادری دارم
چو رفتم بوسه بردارم، به لعلش گفت با ایما
نمیدانی که من از یک نگه غارتگری دارم
به که گویم رموز عشق بحر آل طاها را
که در هر قطرة بحرم هزاران گوهری دارم