هفتم صفر، سالروز شهادت سبط اکبر، حسن بن علی المجتبی تسلیت باد.
ای نهال گلشن پروردگار فاطمه |
در گلستان رسالت گلعذار فاطمه |
زهرۀ زهرای دل لیل و نهار فاطمه |
شمع بزم دلبران یار و تبار فاطمه |
آفت صبر و توانائی قرار فاطمه |
|
هر دمی از گلشن روی تو میآید نسیم |
آن نسیم جان فزای تو شده ما را قسیم |
جنت عشاق باشد لعل میگون نسیم |
ریزه خوار خوان احسان تو باشیم از قدیم |
پیر و برنا کردهایم عزم دیار فاطمه |
|
ای صراط دین حق آئینۀ روی نبی |
کوثر جنات و تجری خال هندوی نبی |
آفتاب برج دانش خلـُق نیکوی نبی |
بر مشام جان رسد از زلف تو بوی نبی |
میوۀ نخل ولایت اقتدار فاطمه |
|
خوشه چین خرمنت گردیده جبریل امین |
قاسم الارزاق عالم پیشوای مسلمین |
دست یکتائی حق باشد تو را در آستین |
دیده بگشای عاشقان را بر سر کویت ببین |
روح و جسم ممکناتی غمگسار فاطمه |
|
ای امام مقتدای عالم ملک وجود |
در دبستان تو جبرائیل در حمد و درود |
گاه در تکبیر و گاهی در قیام و گه سجود |
علم ادیان آمد از لطف تو از نسج وجود |
این بود سرمایۀ عز و وقار فاطمه |
|
در بساط قرب حق نام تو باشد مجتبی |
پای تا سر غرق در دریای عفوی و عطا |
تو طبیب دردمندانی و به هنگام دعا |
گر نباشی ناخدا کشتی ما گردد فنا |
سبزۀ خط تو باشد سبزه زار فاطمه |
|
با چنین قدرت نمیدانم چرا از زهر کین |
گشتهای سلطان خوبان با غم محنت قرین |
شد دلت مجروح از جور جفای مشرکین |
از مصیبات تو زینب گشت با غم هم قرین |
شد پریشان دختر نسرین عذار فاطمه |
|
یک طرف کلثوم و زینب دیده گریان غمگسار |
یک طرف شاه شهیدان داده از کف اختیار |
یک طرف اطفال محزون تو از خرد و کبار |
دیده گریان در کنارت همچو ابر نو بهار |
سیل شد جاری ز کوه و چشمسار فاطمه |
|
اشک غم جاری بود از نرگس فتانهات |
گاه محزونم ز دست دشمن کاشانهات |
گاه مجنونم برای مرقد ویرانهات |
در تب و تاب است گـِرد شمع تو پروانهات |
سوختند از آتش کین قلب زار فاطمه |
|
یادم آمد آن دمی زینب به آه و شور و شین |
از حرم آمد به بالین عزیز خانقین |
دید روی خاک و خون افتاده شمس مشرقین |
گفت روح و جسم و جان عالم هستی حسین |
روز و شبها منزلت بودی کنار فاطمه |
|
زینب آن جسم لطیفش را چو جان در بر کشید |
شربت شهد لقای شاه مظلومان چشید |
لحظهای با آن بدن میبود در گفت و شنید |
پس ز حلقوم بریده آه جانسوزی شنید |
این تو و این کودکان اشکبار فاطمه |