من جواد فیض هم بر اولین هم آخرینم
باء بسم الله خلقت روح رب العالمینم
در حضور حق تعالی بنده فرمانروایم
حکم فرمای خلقت روح رب العالمینم
سینه من مخزن علم لدنی آمد از حق
قلزم فضل الهی رهنمای مؤمنینم
حجت بر حقِ حقم کاشف اسرار غیبم
من امام و نور چشم آسمان و هم زمینم
جلوه مصباح نور عرشة «عرش استوی» یم
گاه در سیر عوالم گاه در عرش برینم
جد من ختم رسل پیغمبر آخر زمان است
شاخه طوبای زهرا و امیر المؤمنینم
من وصی مصطفی و مرتضی و مجتبی یم
وارث شاه شهیدان زاده آن مه جبینم
برترین آیات حقم مصدر علم الهی
رهبر خلق جهانم شافع للمذنبینم
نُه سپهر عدل و دادم در زمین و آسمانم
در لقب این رتبه دارم حافظ دین مبینم
قطره ام کز آن پدید آمد به دنیا هفت دریا
صاحب کون و مکان دریای گوهر آفرینم
هزار جان گرامی فدای جود جواد
دل شکسته خود بسته ام به بود جواد
هماره می رسد از کائنات و مخلوقات
ندای ذکر و ثنا مدحت و درود جواد
همه خلایق عالم غریق نعمت اوست
چرا که نیست حدودی برای جود جواد
وصی حجت هشتم سلالهی زهرا
خدای حیّ توانا بود شهود جواد
شب تولّد دریای جود و احسان است
رسد به گوش سماواتیان سرود جواد
در این ولادتِ چشم و چراغ بزم وصال
شده است شاد دل والی ودود جواد
از آن که سجدۀ شکرش کتاب فضل خداست
قبول حضرت جانان شده سجود جواد
قدم به عرشه زین براق نور نهاد
به سوی حضرت سبحان بود صعود جواد
ز ذیل فضل و عنایات او ندارم دست
که زنده ام به عنایات و هم وجود جواد
به اشک دیده بشویم دفاتر گنهم
که متصل شده قطره به بحر جود جواد
بعد سلطان سریر عدل و داد
تکیه زد بر تخت «کرمنا» جواد
نور چشمان علی موسی الرضا
زینت افزای بهشت جان فزا
راحت جان و عزیز و نور عین
زاده فرزند پیغمبر حسین
بود دریای سخا حسن آفرین
آن جواد جود رب العالمین
دشمن ملعونه اش تزویر کرد
کاشف اسرار را دلگیر کرد
سینه صندوقه قرآن شکست
زهر در قلب شه خوبان نشست
در جوانی شد خزان گلزار او
نیلی از زهر جفا رخسار او
آن زن مکاره بیدادگر
بر رخ فرزند زهرا بست در
هر چه گفتا که دلم افروخته
از شرار زهر قاتل سوخته
کرد ام الفضل شور و هلهله
تا نیابد کس خبر زان مرحله
پس جواد افغان از دل می کشید
آن ستمگر نالهاش را می شنید
او جواب حجت حق را نداد
عاقبت جان داد آن فخر عباد
رخت از دنیا لب عطشان کشید
در مقام قرب جانان آرمید
مخبری گفتا حدیثی در ملا
هم چو جدش خامس آل عبا
تا سه روز آن جسم مسموم از جفا
بر زمین از ظلم قوم بی وفا
روی بام و پرتو خور، شیعیان
سایبان آن بدن شد ماکیان
با چنین حالت تنش عریان نبود
در میان خاک و خون غلطان نبود
کی سرش گردید از پیکر جدا؟
کی کفن شد بهر جسمش بوریا؟
تا چهل منزل سر جدش حسین
زیب نی بودی چو ماه مشرقین
خونبهای خون سرخ شاه دین
نیست کس جز ذات رب العالمین
قطره در قتل شهیدان خدا
شورشی افتاده در ارض و سما
دل افسردهام با غم قرین است
که در فکر جوادالعارفین است
چرا غمگین در این عالم نباشم
پریشان قلب ختم المرسلین است
شد از زهر جفا و کینه مسموم
جهان از ماتمش با غم قرین است
به هنگام شباب از کید دشمن
خزان گلزار سلطان مبین است
میان حجرهی دربسته بر او
زآهش لرزه بر عرش برین است
غبار غم نشسته بر رخ ماه
گه قتل شه دنیا و دین است
لبش عطشان و جانش بر لبش بود
چنان جدّش که دریا آفرین است
هنوزم در تمام کون قطره
به پا شور عزا در شهر دین است