اگر امشب سر و سامان ندارم
به دل بیم از جفاکاران ندارم
نباشد گر مرا یار و معینم
معینم هست رب العالمینم
شوم گر کشته از تیر ندامت
سر سلطان دین باشد سلامت
به کف دارم سر و جان در ره دوست
که هستی بخش و هستی آفرین اوست
اگر امشب قرین با آه باشم
چو سیاره به گرد ماه باشم
جهان را مالک الملکی است لا حد
روان این جهان باشد محمد
اگر از کید دشمن جسته جانم
فدای راه جانان جسم و جانم
ز شهر و خانمانم گشته ام دور
شدم از دوری اطفال رنجور
اگر در کوچه ها شب زنده دارم
به سینه نقش طفلان می نگارم
اگر گردم شهید از تیغ عدوان
سرم بادا فدای شاه خوبان
نه ترس من ز شمشیر و سنین است
دلم افسرده از بهر حسین است
برو باد صبا در شهر بطحا
بگو با نور چشم و قلب زهرا
عزیز فاطمه آرام جان ها
میا در کوفه ای روح روان ها
همی ترسم گل من خار گردی
چو مسلم بی کس و بی یار گردی
میا در کوفه ای فرزند زهرا
شوی محزون ز دست ظلم اعدا
سرم بادا فدای جسم و جانت
میاور نازپرور کودکانت
ز هجر اکبر فرخنده سیما
شود مجنون ز داغش ام لیلی
میاور شمع بزم عاشقان را
علمدار و انیس کودکان را
علی اصغر ندارد طاقت تیر
رباب از مرگ اصغر می شود پیر
تو چون آگاهی از حال دل من
ز هر سو ره ز من بگرفته دشمن