من ندانم که چه شوریست در این ملک بپاست |
هر طرف مینگرم شور قیامت بر پاست |
||
مگر امروز حسین آمده در کرب و بلا |
که بپا در دو جهان زمزمه و شور و نواست |
||
به سر عاشق سرگشته کجا آرام است |
بگذرد از سر و جان چشم امیدش به خداست |
||
به لب بام شدم بهر تماشا دیدم |
منزل قافلۀ عشق به معراج دعاست |
||
گوئیا گشته بپا خیمۀ ثار اللهی |
در زمینی که به از خلد برین عرش علاست |
||
ما همه صورت و او عالم معنی باشد |
که در آئینۀ او جلوۀ جانان پیداست |
||
عاشقانش همه از جام الستی مسرور |
مقبلانش همه دل باخته و مست لقاست |
||
از دل و جان شده مشتاق لقای جانان |
به کفش ساغر صهبا و به لب جام بلاست |
||
چه بساطیست فلک چیده در این دشت صفا |
که پریشان دل زهرا و انیس ضعفاست |
||
هر که را مینگرم غرق به دریای غم است |
نوح در کشتی و طوفان بلا کرب وبلاست |
||
بهر مظلومی شاه شهدا سرّ مبین |
که مشوش دل عشاق و غنی شاه و گداست |
||
چشم دل باز نما از ره تحقیق ببین |
از زمین تا به سما پرچم ماتم برپاست |
||
آسمان گریه کند از غم سلطان الست |
به تن مظهر الطاف کرم رخت عزاست |
||
آه جانسوز شنیدم ز پس پرده غیب |
گفتم این آه ز اطفال امام نجباست |
||
اهل بیتش همه محزون و پریشان گریان |
مونس جان دو عالم به منا فکر لقاست |
||
آب نایاب مگر بود در آن دشت خدا |
که به خرگاه حسین شور قیامت برپاست |
||
قحط آب است در آن خیمه ثار اللهی |
که غزالان حرم تشنه در آن دشت صفاست |
||
گرد شمع شهدا صف زده اطفال حسین |
لب میراب بقا خشک کنار دریاست |
||
بنشسته به رخ طفل رضیع گرد و غبار |
ز عطش جان بسپارد لب دریا نه سزاست |
||
ام لیلا ز بصر اشک تأثر میریخت |
سرخوش از جام ولا اکبر فرخنده لقاست |
||
مادر اصغر لب تشنه ز کف داده شکیب |
بهر جان بازی اصغر سر تسلیم و رضاست |
||
نو عروسان حرم کرب وبلا عطشان بود |
تازه داماد به میدان غزا ره پیماست |
||
خواهرانش به پس پردۀ عصمت محزون |
سروپا خسرو دین محو جمال یکتاست |
||
دختر شاه ولایت ثمر نخل جنان |
همچو خورشید جهان تاب پس ابر لواست |
||