خداوندا در این زندان چه سازم |
جهان پرشد زآه جان گدازم |
اگر زندان غم شد منزل من |
تو آگاهی زاحوال دل من |
ولی ای خالق یوم الحسابم |
زاحسان تو هر شب کام یابم |
غم و اندوه من امشب فزون است |
دلم از دست دشمن غرق خون است |
انیس و مونس شبهای تارم |
توئی ای خالق لیل و نهارم |
عدو گر بهر قتلم کرده تدبیر |
من و زندان و بند و کـُند و زنجیر |
ز رنجوری دلم دیوانه گشته |
به گرد شمع چون پروانه گشته |
غزالان حرم از من رمیدند |
چو مرغ از آشیان من پریدند |
صبا از من ببر امشب پیامی |
بگو با نونهالان گرامی |
مرا دیگر در این دنیا نبینی |
گلی از گلشن رویم نچینی |
جهان پیر گر نامهربان است |
خدا یار و معین بیکسان است |
بگو با دختر نیکو خصالم |
من از هجر تو هر شب غمگسارم |
اگر دیدی رضا با غم قرین است |
بگو درمان درد عشق این است |
من از دنیای فانی رخت بستم |
زمردم رشتۀ الفت گسستم |
بما دنیای دون پرور جفا کرد |
عزیزان مرا از من جدا کرد |
ز زهر کینۀ هارون ملعون |
دلم گردد در این غمخانه پرخون |
ولی در ماتم جد کبارم |
به جای اشک خون از دیده بارم |
لب عطشان سرش از تن جدا شد |
سرش زیب سنان اشقیا شد |
چو زینب دید آه شورشین را |
بنوک نی سر پاک حسین را |
بگفت ای ماه اقلیم امامت |
بنوک نی چرا کردی اقامت |
ز چشم قطره بهر سوگواری |
بریزد اشک چون ابر بهاری |