آن خداوند قادر و دانا |
که جهان صورت است او معنا |
اوست مبدأ و مرکز هستی |
اوست باقی و کائنات فنا |
باد بر ذات پاک و اقدس او |
حمد بی حد سپاس و شکر و ثنا |
ذات مطلق خدای لم یزلی است |
هست او را به عرش دل مأوا |
اندر آئینۀ وجود ببین |
شبهی هست آدم و حوا |
او تجلی نموده در عالم |
غیر او نیست در جهان پیدا |
صد هزاران مسیح را حیران |
کرده در کوه و دامن صحرا |
سیم برق وجود هست خود |
متصل کن به مبدأ اسما |
تا ندانی زگوش جان شنوی |
از مه و مهر و انجم و اشیا |
همه ذرات ماسوی گویند |
وحده لا اله الا الله |
کی رسد وصف او به همچو منی |
در دل «قطره» کی شود دریا |