خبری از افق معرف آمد به برم |
پادشاه ازلی سایه فکنده به سرم |
هست آگاه زهستی و قضا و قدرم |
بود در پرده و هر لحظه بود در نظرم |
غائب از دیده نباشد به عیان میبینم به عیان و به نهان جان جهان میبینم |
|
تا که از عرصهی لاهوت ندائی برخواست |
که علی در همه جا باشد و امشب اینجاست |
چون که در آینه وجه هویت پیداست |
در سراپردهی هر پرده نهان و گویاست |
که فروزان حرم غیب زنورش باشد در همه کون و مکان گاه ظهورش باشد |
|
در خفا یاور و انصار رسولان ِ جلی است |
رهبر آدم و حوا و ازل تا ابدیست |
یاور خلق جهان حافظ بین المللی است |
کارفرمای عوالم علی لم یلدیست |
که نگارندهی پایندهی بخشنده بود جان عالم به تولّای علی زنده بود |
|
ماعرفناک بذاتش نتوانی پی برد |
آن که پی برد خدا بود نبی با وی برد |
وصف اوصاف علی را به نوای نی برد |
هر که در قرب وصال است تواند پی برد |
که در آن صحنه ببیند که علی کیست علی تا نگویند و بدانند ولی کیست علی |
|
آن چه در مشرق اجسام صـُور گردیدم |
خلق امکان عوالم همه را سنجیدم |
از نی ناطقۀ طوطی جان بشنیدم |
آن چه بشنیدم و دیدم که علی را دیدم |
او خدا نیست ولیکن چه توان گفت که کیست زانکه در مبدأ اسماء ولایت ازلی است |
|
فاطمه بنت اسد گنج طلسم احدیست |
با خدا در همه جا ذکر ثنایش ابدیست |
سکـّۀ نام نشانس زنشان صمدیست |
اسدالله و یدالله ولی مرتضویست |
فاطمه سوی حرم آمد و دلخسته شده دید در بار حرم خانهی دل بسته شده |
|
به دعا ذکر ثنا لعل لبانش شده باز |
کرد با ذات خداوند مبین راز و نیاز |
بازکن در به رخم پادشه بنده نواز |
منم آن عصمت حق مادر سلطان حجاز |
آن زمان از اثر آه فغانش الله منکشف کرد حصار حرم وجه الله |
|
رفت در خانه و دیوار حرم بسته شده |
شیشهی صبر از این معجزه بشکسته شده |
مطلع نور شده طالع پیوسته شده |
شاد و خرّم به حرم بانوی دلخسته شده |
گفت ماهی که به مه جلوه دهد گشته پدید از سراپردهی خلّاق مبین مژده رسید |
|
صاحب خانه در آن خانه خود گشت مقیم |
فاطمه بود و علی در حرم حیّ قدیم |
هست میلاد علی سرّی و اسرار عظیم |
کس نشد با خبر از والی رحمان رحیم |
حرم از نور علی مطلع انوار شده اسدالله در آن خانه پدیدار شده |
|
مرغ جان کرد تمنّای وصال جانان |
گفتمش منزل جانانه بود در دل جان |
گفت اندر دل جان ساکنی از دیده نهان |
نیست صد حیف وصالش به حقیقت امکان |
تا سرا پا نشوی آینه فرد احد نتوانی بشناسی ولی الله صمد |
|
تا خدا بود خدا بود خدا بود علی |
کی ندانم زخداوند جدا بود علی |
پی اثبات خدا در همه جا بود علی |
ظاهراً در پس در پرده نما بود علی |
گه میلاد شده بزم و طرب ساز کنید گره از کار دل بستهی ما باز کنید |
|
چه عطائی که بما خالق سبحان کرده |
شربت شهد لقا از خـُم رضوان کرده |
حل هر مشکل ما خالق منـّان کرده |
ما سوا را که ز مصباح فروزان کرده |
اینک این جلوهی مستانه از آن شاه بود که به محراب رخش قبلگه ماه بود |