دامن کشان به دامن این دشت رو کنم |
با مرغ آشیان دلم گفتگو کنم |
از هر طرف روانه شوم با دل پریش |
هر لحظۀ وصال تو را آرزو کنم |
گاهی روم به خیمه گه سوی حربگاه |
سرگشته هر طرف بروم جستجو کنم |
آمد کنار نعش برادر به گریه گفت |
شاه نجف کجاست تو را روبرو کنم |
آب روان که نیست میسر برای تو |
از اشک دیده جسم تو را شستشو کنم |
از تیغ و تیر و خنجر و نوک سنان و نی |
خواهم که زخمهای تنت را رفو کنم |
بر بوسه گاه جدّ و پدر بوسه زد بگفت |
کو رأس انورت که به او گفتگو کنم |
پرپر ببینمت گل زینب به روی خاک |
بر دارمت زخاک و چو گلبرگ بو کنم |
چون نیست ممکنم که سپارم تو را به خاک |
بسپارمت به خالق و آشفته مو کنم |
از خون خنجر تو کنم گیسوان خضاب |
رسوا یزید و مردم بی آبرو کنم |
بگذارمت به دامن صحرا حسین من |
افسرده سوی دیر زخرابات رو کنم |
زهرا تو را زخون جگر پروریده بود |
جسم تو را ببینم و من یاد او کنم |
گر «قطره»ام ز آه دل زینب حزین |
گلگون ز اشک دامن و روی نکو کنم |