مجتبی امام سبط اکبر شاه |
از رموز غیب کاینات آگاه |
دل به مهر حق بسته نخلۀ گلشن رسته نور چشم زهرا |
|
بعد شاه مردان والی ولا بوده |
پردهدار اسما سرّ لا یری بوده |
یار و یاور دین بود شمع جمع آئین بود نور چشم زهرا |
|
از دم روانش بحر علم جاری |
کشتزار دین را کرده آبیاری |
نخل دین شده سیراب روی شه شده مهتاب نور چشم زهرا |
|
صد هزار عالم بوده در پناهش |
نیروی ملایک لشگر سپاهش |
حکمران عادل بود میر هر سلاسل بود نور چشم زهرا |
|
دست کبریائی چون در آستین داشت |
هستی عوالم در کف ونگین داشت |
بحر حلم را گوهر کاخ علم را دلبر نور چشم زهرا |
|
بس که دلربا بوده در مقام عزّت |
بندۀ خدا بوده مظهر سعادت |
دشمنان حسد بردند قلب شاه آزردند نور چشم زهرا |