اشعار قطره

اشعار شاعر اهل بیت علیهم السلام مرحوم ابوالقاسم علیمدد کنی متخلص به قطره (1280-1357هـ.ش) *** instagram.com/a.a.ghatre

اشعار قطره

اشعار شاعر اهل بیت علیهم السلام مرحوم ابوالقاسم علیمدد کنی متخلص به قطره (1280-1357هـ.ش) *** instagram.com/a.a.ghatre

عالم که نبود، بود حیدر

برخیز که موسم بهار است

مست از می ناب میگسار است

خرم گل و لاله سبزه زار است

اشجار و نبات باردار است

گر مونس گل به باغ خوار است

مشتاق به روی گل هَزار است

هر لاله رخی نموده در بر

پیراهن ناز غنچه پرور

گردیده زنقش‌ها مصور

هر غنچه نهاد تاج بر سر

آثار هویت نگار است

برخیز که موسم بهار است

مشاطۀ عشق را خبر کن

گو فکر لباس و سیم و زر کن

آن جوشن عشق را به بر کن

آن شام فراق را سحر کن

چون یوسف حسن انتظار است

برخیز که موسم بهار است

هر نخله که زیب و فر گرفته

مأوا به سریر رز گرفته

معشوقۀ خود به بر گرفته

از لعل لبش گهر گرفته

آن گوهر لعل حسن یار است

برخیز که موسم بهار است

در طرف چمن بیا و بنگر

روی گل و قامت صنوبر

بنشسته به تخت ناز دلبر

با غمزه گرفته هفت کشور

از ذات و صفات تاج دار است

برخیز که موسم بهار است

تا آن که کند خدا خدائی

گسترده بساط خودنمائی

هر لحظه به ما رسد ندائی

تو آئینه دار روی مائی

سدّ  ره تو چرا غبار است

برخیز که موسم بهار است

مولود امیر مؤمنین است

میزان صراط مسلمین است

منهاج علوم عارفین است

اسرار نهان غیب این است

این مظهر عزت و وقار است

برخیز که موسم بهار است

شاها دل ما چنان سمندر

خود سوخته در میان مجمر

ای ساقی بزم عالم ذر

وصل تو اگر شود میسر

سرمایه فضل و اعتبار است

برخیز که موسم بهار است

امواج علوم اهل عرفان

سیاره شده به چار ارکان

در مکتب تو شدند غزل خوان

اسکندر و خضر و آب حیوان

عالم به علی امیدوار است

برخیز که موسم بهار است

ساقی قِدم علی علی بود

آن ماه حرم علی علی بود

رهبر به أمم علی علی بود

آن بحر کرم علی علی بود

آن ماه حریم قرب یار است

برخیز که موسم بهار است

از قـُلزم فکر خویش بنگر

عالم که نبود بود حیدر

از امر خدای و حی داور

از پردۀ غیب شد مصور

از عشق کجا به کف قرار است

برخیز که موسم بهار است

روئیده به طـر۫ف باغ لاله

صف بسته به هر طرف کـُلاله

ساقی و سبو خم و پیاله

لب ریز از آن می دو ساله

صد شکر نشاط برقرار است

برخیز که موسم بهار است

آن شاهد باغ کرد ابلاغ

از طرف چمن بگو رود زاغ

بر سینۀ ما منه دگر داغ

فصل گل و یار و گردش باغ

گلچین که هزار صد هزار است

برخیز که موسم بهار است

هر کس که رخ علی ببیند

از نخل گلش گلی بچیند

در صدرۀ دلبری گزیند

خود را به عوالمی نبیند

در تحت لوای هشت و چار است

برخیز که موسم بهار است

برخیز برو سوی خرابات

بنگر به کتاب فضل و آیات

حق کرده به کائنات اثبات

تسبیح علی شنو ز ذرات

چون صاحب جود و اقتدار است

برخیز که موسم بهار است

ای صبح امید مستمندان

ای نور سراج دین و ایمان

قرآن مجید را تو برهان

برغمزدگان نما تو احسان

لطفت به صغیر و بر کبار است

برخیز که موسم بهار است

بنشسته به طور عشق مشتاق

تا نور وجود کرد اشراق

در ذکر و ثنا شدند آفاق

بستند به حضرت تو میثاق

مستی ز شراب خوشگوار است

برخیز که موسم بهار است

شایستۀ تخت کبریائی

خورشید وجود را ضیائی

محراب صفوف انبیائی

از جود و کرم جهان گشائی

مخفی و عیان و آشکار است

برخیز که موسم بهار است

امروز به پا قیامت توست

ادیان ز کتاب حکمت توست

دین قائمۀ ولایت توست

این «قطره» ز ابر رحمت توست

از دولت تو امیدوار است

برخیز که موسم بهار است

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد