مه برج حیا شمس نبوت |
دلش افسرده بود از دست امت |
ز کید قوم دون زهرای اطهر |
مکدّر بود آن خاتون محشر |
دلش افسرده و قلبش پریشان |
چو ابر نوبهاری بود گریان |
مهین دخت نبی گفتا علی جان |
دمی بنشین برم ای جان امکان |
چو رفتم من از این دنیای فانی |
به سوی جنت عدن معانی |
مرا باشد وصیت با تو ای شاه |
کسی را در عزای من مده راه |
علی جان بس مرا آزردن از کین |
نیابد این دل افسرده تسکین |
پسر عم چون توئی آرام جانم |
به دستت کودکانم میسپارم |
مرا یک آرزوئی هست بر دل |
نما حلال مشکل حل مشکل |
حسن را با حسینِ دل دو نیمم |
سپرده بر تو ای لطف عظیمم |
تسلی ده حسن نور دو عین را |
به زیب دامنت بنشان حسین را |
تمام کودکان دل فگارم |
به تو ای شاه خوبان میسپارم |
نزاده مادر گیتی چو زینب |
که خورشیدی بود در هفت کوکب |
غم زهرا علی جان بس فزون است |
نمیپرسی که احوال تو چونست |
پس از مرگم من ای سرّ الهی |
یتیمان مرا پشت و پناهی |
اگر رنجیدهای از دخت احمد |
حلالم کن بحق ذات سرمد |
من از نخل جوانی گل نچیدم |
بسی از خار و خس طعنه شنیدم |
چو پر زد مرغ روح از جسم زهرا |
به سوی جنت و خلد مصفا |
به طوفان قضا افتاد کشتی |
بده غسلم ز کافور بهشتی |
نهان کن قبرم از چشم بداندیش |
کزایشان پر ز خون دارم دل ریش |
روا دارم بخواهم داد خود را |
ستاند زین گروه فریاد خود را |
مشو یک لحظهای دور از بَرمن |
که میگردد مشوّش خاطر من |
نبودی کربلا ای عصمت الله |
حسینت از جفای قوم گمراه |
زدست دشمن خلق زمانه |
وصیت کرد با زینب شبانه |
تو باشی مونس این کودکانم |
عزیز مرتضی آرام جانم |
چو فردا اندر این دامان صحرا |
حسین شد کشته از شمشسیر اعدا |
تنش از تیغ تیز نوک خنجر |
شود مجروح جسم ناز پرور |
به زیب نیزۀ عدوان سرش شد |
مشوش خواهر غم پرورش شد |
سه روز افتاده اندر آن بیابان |
گل گلزار احمد جسم عریان |
کفن او را تراب کربلا شد |
قرین با غم علی مرتضی شد |
غزالان حریمش دربهدر شد |
امام چهارمین خونین جگر شد |
به پای کودکانش در بیابان |
خلیده دوستان خوار مغیلان |
توئی یک «قطره» دریا حسین است |
مخور غم شافع عقبی حسین است |