ای شمس قِدم ماه حرم فاطمه جانم |
ای صاحب اعجاز و کـَرم فاطمه جانم |
ای نخله گـُل و برگ و برم فاطمه جانم |
پنهان چو شدی از نظرم فاطمه جانم |
از هجر تو خون شد جگرم فاطمه جانم |
|
گه در سرکوی تو گهی مسجد و خانه |
ای حجت کبرای خدا فخر زمانه |
خون جگرم میچکد از دیده شبانه |
ما یاد تو باشیم تو غائب زمیانه |
غائب شدهای از نظرم فاطمه جانم |
|
ای روشنی دیده شمع شب تارم |
هر شب زغم روی تو من زار ونزارم |
بر لوح دلم نقش نگارت بنگارم |
اطفال تو بنشسته پریشان به کنارم |
آوخ که چه آمد به سرم فاطمه جانم |
|
تا محسن تو سقط زبیداد خسان شد |
پهلوی تو بشکست و حسینت نگران شد |
گلگون رخ نورانیت ای فخرزمان شد |
خوناب جگر از مژهگان تو روان شد |
زین واقعه حسرت ببرم فاطمه جانم |
|
رفتی اگر از دار فنا با دل سوزان |
آسوده شدی از ستم و رنج فراوان |
ای مرهم زخم دل افسرده و نالان |
من از پی دلجوئی اطفال پریشان |
از نیمۀ شب تا سحرم فاطمه جانم |
|
پنهان چو شدی در صدف ای دُر ثمینم |
شب ها به سر کوی تو گردیده مکینم |
کارام دل زینب و کلثوم حزینم |
گریان نتوانم که حسین تو ببینم |
تو رفتی و من نوحهگرم فاطمه جانم |
|
ناموس خدا قلب نبی جسم مرا جان |
خون دل من ریختی از ناوک مژگان |
از دست علی پر زدی ای مرغ خوش الحان |
تا چند کشم بار فراق و غم هجران |
قوتم شده اشک بصرم فاطمه جانم |
|
ای مظهر اسماء خدا شافع محشر |
بودی اگر از مخمصه خلق مکدر |
با این همه رنج و محن ای دخت پیمبر |
هر لحظه علی بود ترا مونس و یاور |
از بهر حسین نوحه گرم فاطمه جانم |
|
روزی که حسین بیکس و بییار و معین شد |
افسرده دلش از ستم قوم لعین شد |
تا زعرشۀ زین قامت او روی زمین شد |
آن قلب حزینش هدف نیزه کین شد |
آنی نرود از نظرم فاطمه جانم |
|
از سوز عطش قلب حسین گشت مشوش |
داغ علی اکبر به دل او زده آتش |
تا گشت جدا سر زتنش آن مه دلکش |
از خون گلویش شده آن خاک منقش |
پر پر شده گلبرگ برم فاطمه جانم |
|
لب تشنه سر از پیکر آن شاه جدا شد |
بر نوک سنان رأس معین ضعفا شد |
قربان به سر کوی وفا بدر دجا شد |
منهاج رسل تربت شاه شهدا شد |
من «قطره»ی این بحر و برم فاطمه جانم |