ای گلشن فخر دو جهان فاطمه جان |
ای نسیم سحر دلشدگان فاطمه جان |
بحر فیض کرم سر نهان فاطمه جان |
جلوات رخ خورشید و مهان فاطمه جان |
مام شبیر و شبر روح روان فاطمه جان |
|
از گریبان نبی صبح ومسا سرزدهای |
از کف ساقی میخانه تو ساغر زدهای |
مرغ جان علی از گلبن تن پرزدهای |
رفتی و آتش غم بر دل حیدر زدهای |
قـَدم از بار غمت گشته کمان فاطمه جان |
|
مسجد و منبر و محراب دعا کوی تو بود |
هر مؤذن به لب بام ثنا گوی تو بود |
جنت و کوثر و طوبای علی روی تو بود |
گل و سرو چمنم قامت دلجوی تو بود |
ای تو آرام دل غمزدگان فاطمه جان |
|
از چه پژمرده شدی ای گل همـّیشه بهار |
گوئیا فصل خزان شد ز چمن رفت هَزار |
روزها از غم روی تو علی با دل زار |
با حسین و حسن و زینب و کلثوم فگار |
به سر کوی تو گشتیم روان فاطمه جان |
|
چشم گریان و پریشان شده آن خسرو جود |
به سر تربت گنجینۀ اسرار ودود |
بود با مرغ روانش هله در گفت و شنود |
چشمش افتاد چو بر مرقد زهرا بسرود |
مونس روز شب لاله رخان فاطمه جان |
|
از مصیبات تو امروز جهان درهم شد |
قامت خاتم از این ماتم عظمی خم شد |
از غم هجر تو افسرده بنی آدم شد |
رفتی و زینب و کلثوم به غم همدم شد |
طوف کوی تو علی کرده مکان فاطمه جان |
|
گفت ای شاخۀ گل سر زلحد بیرون کن |
یادی از قلب پریشان و دل محزون کن |
نظری بر من محزون و دل پرخون کن |
تو عیان از صدف ای بحر دُر مکنون کن |
شمع بزم حرم دلشدگان فاطمه جان |
|
ما سراسیمه به کویت همه سرگردانیم |
زائر کعبۀ عشقیم و در این سامانیم |
دل کباب از اثر ناز غم هجرانیم |
بیگل روی تو در طرف چمن نالانیم |
سیل اشکم شده از دیده روان فاطمه جان |
|
حامی دین تو نبودی به صف کرب بلا |
زینبت آمده از شام به صد شور و نوا |
با غزالان حریم شه اقلیم صفا |
به طواف حرم و کعبه و معراج دعا |
گاه میگفت حسین گه به فغان فاطمه جان |
|
گفت جانا ز ره شام خراب آمدهایم |
به سوی وادی ایمن به شتاب آمدهایم |
با گل و سنبل و مشکات گلاب آمدهایم |
به سر قبر تو با چشم پرآب آمدهایم |
ذکر اطفال بود فاطمه جان فاطمه جان |
|
با لب تشنه حسین جان به ره جانان داد |
اکبر و قاسم و عباس مه تابان داد |
هدف تیر بلا کودک لعل عطشان داد |
یوسف مصر وجودش به کف گرگان داد |
ذکرش این بود لب آب روان فاطمه جان |