ای که سر از پرده در آورده ای |
سر ز مشارق به در آورده ای |
شمس ضحی جلوه گر آورده ای |
مطلع شمس و قمر آورده ای |
ناصر خیر البشر آورده ای معجز شق القمر آورده ای |
|
بس که عیانی تو نهان گشته ای |
کی تو نهانی و عیان گشته ای |
والی فیاض جهان گشته ای |
رازق مخلوق زمان گشته ای |
با ید قدرت ثمر آورده ای کشت و بر و نخل و بر آورده ای |
|
خواست خدا جلوه نمایی کند |
جلوه نمائی خدایی کند |
خلق کند خلق و خدائی کند |
مدحت آن علت غائی کند |
رمز قضا و قدر آورده ای نور و ضیاء بصر آورده ای |
|
ذات خداوند بود لامکان |
آینه ذات ندارد نشان |
داشت گهر در دل دریا نهان |
در دل دریا گهر بـی کران |
جلوه نما این دُرّ آورده ای بحر ولا و گهر آورده ای |
|
کرد بنا بر لب بحر بقا |
با ید قدرت به خدایی خدا |
طاق بنا را زده دست ولا |
گشت بنا مبدء ذکر و ثنا |
کعبه و بیت و حجر آورده ای رو به حرم هر بشر آورده ای |
|
صاحب آن خانه ندانی که کیست |
مقصد و مقصود از آن خانه چیست |
مخزن گنج و گهر گوهریست |
آن که عیان سِـرّ جلی و خفیست |
سِرّ خفی در نظر آورده ای مژده وصل و ظفر آورده ای |
|
مرغ حیات ملکات سما |
سیر نماید صفحات سما |
نور ضیاء لمعات ولا |
جلوه نما در طبقات علا |
نور هدی جلوه گر آورده ای لیل و نهار و سحر آورده ای |
|
فاطمۀ بنت اسد بامداد |
رو به سوی کعبه و مقصد نهاد |
آمد و چشمش به حرم تا فتاد |
گفت که ای خالق کون و عباد |
خالق کون و قدر آوردهای خوش تو مراد در نظر آوردهای |
|
بر در این خانه پناهنده ام |
چون که تویی خالق و من بنده ام |
دیده به رخسار تو افکنده ام |
من ز فروغ تو فروزنده ام |
نور ضیاء بصر آورده ای عنصر علم و هنر آورده ای |
|
کاشف اسماء به وجود آمده |
در حرم کعبۀ جود آمده |
وز بر خلاق وَدود آمده |
در همه آفاق سرود آمده |
قطره ز دریا گهر آورده ای همچو دلی در نظر آورده ای |