آن که کاخ ظلم را از عدل ویران میکند
شهر دین آباد و فانی کفرکیشان میکند
هر کجا بتخانه و بت را پرستش میکنند
خانه و بتخانه را با خاک یکسان میکند
آن چراغی را که شیطان لعین افروخته
میکند خاموش و شمع حق فروزان میکند
هر که را در بین ره افتاده بیتاب و توان
یاریش از جان و دل سلطان خوبان میکند
گرگ آدمخوار را بیرون کند از دشت و بر
بهر حفظ گلهاش مقداد چوپان میکند
آن چه صیدی در کمند دام صیادی بود
شه رها از کند و بند و دام زندان میکند
تو بیا در کشتی نوح نبی بنشین یقین
منتقم محفوظ آن کشتی ز طوفان میکند
ظالم بیداد گر از خالق خود غافل است
که در این دار فنا بیداد و طغیان میکند
دست حق آید برون از آستین شاه دین
پرچم دین را به پا در عرش رحمان میکند
آن خداوندی ستایش مینماید بندهای
از پی ترویج دین دعوت به ایمان میکند
آن ستمگستر چرا در کشور اسلامیان
غارت و تاراج اموال مسلمان میکند
میخورد سوگند و دعوت میکند سبط رسول
خون او را میخورد اوراق قرآن میکند
زهر میریزد به کام دوست جای نیشکر
دشمنی با حق ستایان نا مسلمان میکند
خیمه ثار اللهی را قتل و غارت میکند
این ستمگر ظلم را از خلق پنهان میکند
با ید قدرتنمایی حضرت صاحب زمان
خانه ضحاک را در قعر نیران میکند
قطره آید منجی عالم امام منتظر
با جلال کبریایی خود نمایان میکند