از امر حق خدای جهان صاحب حرم
افراشت جبرئیل به عرش استوی علم
در سایة لوای ولا ایستاد و گفت
بر فرق کائنات قدم زد شه قدم
در پرده حجاب نهان داشت کبریا
مرآت روی خاتم و آن مظهر اتم
نرجس نبود با خبر از سرّ سرمدی
دارد چه گوهری به صدف در بسیط یم
گفتم مهی به نیمة شعبان پدید شد
از مشرق عطای خدا دافع النقم
میلاد با سعادت سلطان عالَمین
من مژده میدهم به رسول خدا امم
این حجت خدا بود و صاحب الزمان
خاتم به اوصیا بود و دافع الالم
در آن حرم که قبلة حاجات ما بود
گفتم که کنج ابروی آن قبله و حرم
در کوه و دشت و ارض و سماوات صف زده
نیروی حور و خیل ملک منشی خدم
این گوهر خزانة ثار اللّهی بود
نور دو چشم عسکری آن مظهر اتم
اللهُ نور از شجر طور این مناست
موسی چه دید سوخت ز عشقش نهال غم
گفتم بساط عیش به پا در جهان بود
بهر امام عصر و زمان مبدأ نعم
خاتم به اوصیا شده از امر کبریا
نامش به لوح و دفتر قرآن بود رقم
قطره قلم چو خواست کشد نقش نام او
از هیبت جلال شکسته سر قلم
ای حجت خدا تو نبودی به کربلا
جدت شهید شد لب عطشان کنار یم
از قتلهگاه در حرم آمد چو ذوالجناح
زد لشکر سپاه ستمکار را به هم
با زین واژگون شده و یال غرقه خون
باصد شتاب گشته روانه سوی حرم
میگفت شد شهید عزیز خدا حسین
جسمش فتاد روی زمین سید ارم
آمد برون ز خیمه غزالان فاطمه
با زینب ستم زده آن روح محتشم
گفتند ذوالجناح چه شد باب ما حسین
بنشست بر جمال جلالت غبار غم
کی میرود مصیبت زینب ز یاد تو
از این مصائب است شده قامت تو خم