تا به کی در کوچه و بازار حیران تو باشم
از پی دیدار مهر روی تابان تو باشم
یک جهان چشم انتظار و من به کویت منتظر
در سر راه تو مفتون و پریشان تو باشم
پادشاه ملک امکان منعم بنده نوازی
من گدای ریزهخوار خوان احسان تو باشم
دامن وصلت میسر نیست تا آرم به کف
دارم امیدی که گرد طرف دامان تو باشم
من نمیترسم ز طوفان حوادث، گرگ صحرا
همچو یوسف حبس در چاه زنخدان تو باشم
گر شود ممکن گذارم سر به خاک آستانت
شاد و مسرورم که خاک پای ایوان تو باشم
از سریر پادشاهی جهان و تاج عزت
بهتر از این نیست من جانا نگهبان تو باشم
از دم جانبخش تو حی میشود عظم رمیم
چون که من یک قطرهای از بحر عمان تو باشم
من یقین دارم که سائل را ز لطفت مینوازی
من فقیر مستمند و غرق احسان تو باشم
در همه ساعت مقیمم بر در خوان عطایت
جرعه نوش ساغر صهبای پیمان تو باشم
چون کنم مدح و ثنای شاه اقلیم هدایت
سرخوشم در کشور جاوید امکان تو باشم