ای ولی کبریا چشم انتظاری تا به کی
صبر و طاقت رفت از کف بیقراری تا به کی
قوت مردان خدا خون است و سیلاب بصر
منتظر در رهگذار و بردباری تا به کی
ظلم اعدا تیره کرده روزگار خلق را
چهره خورشید را در پرده داری تا به کی
بهر حفظ دین و قرآن مبین ناموس حق
ز آستین دست خدایی بر نیاری تا به کی
ای امام حق تعالی بهر قتل مشرکین
آن حسام حیدری در قبضه داری تا به کی
کشتی دین در خم طوفان و بحر ابتلاست
ناخدا در پرده اسرار داری تا به کی
تو بخواه از مادرت زهرا و جدت مصطفی
که دهد اذن ظهورت غمگساری تا به کی
از برای انتقام خون مظلومان حق
ذوالفقار حیدری بیرون نیاری تا به کی
هستی عالم بود اندر کف فرمان تو
خائن قرآن کند گردون مداری تا به کی
از برای غربت اسلام و آیین رسول
راز پنهان در سریر دل نگاری تا به کی
در مصیبات حسین و رفتن زینب به شام
خون به جای اشک از مژگان بباری تا به کی
قطره میگوید ولیّ حق امام منتظر
دیده گریان روز و شب شب زنده داری تا به کی