دل شیعیان از این غم شده غرق خون پریشان |
که به فصل گل خزان شد هله بوستان جانان |
که نموده است پرپر گل بوستان زهرا |
چه قیامتی به پا شد ز فغان عندلیبان |
دل صادق محمد ز جفا و زهر کینه |
شده غرق خون و مجروح ز جفا و ظلم عدوان |
شده زآه آتشینش دل عالمی مشوش |
دل عالمی مشوش شده زآه اهل عرفان |
چه قیامتی به پا شد ز قیام این قیامت |
که ز نای نی شنیدم به دو صد دلیل و برهان |
که امام حق مطلق شد از این سرای فانی |
قد سرو بوستانش شده خم چو طاق ارکان |
چو روان عالم کن ز حیات دست شسته |
که اقامۀ عزا شد به تمام ملک امکان |
دل او ز تیر طعنه شده همچو لجّۀ خون |
که به جای اشک خون ریخت به خط عذار و مژگان |
به خدا شکسته قلبی که کنوز علم دین بود |
بود این خزینه مبدأ که نزول کرده قرآن |
در علم باز کرده به رخ تمام عالم |
اثرات بندگیّاش بود این کتاب ادیان |
که سرشک چشم «قطره» شده همچو سیل جاری |
ز برای قلب مجروح شده مرهم دل و جان |
به سحاب غیب پنهان شده مهر آفرینش |
که بسوخت آتش هجر دل کافر و مسلمان |