آزاد کن از دام قفس مرغ روان را
تا سیر عوالم کند و کشور جان را
در کنج قفس منزل این مرغ روان نیست
بردار ز پایش هله این بند گران را
داری تو اگر عزم سر کوی ولایت
وا کن تو پر مرغ حیات دل و جان را
در عرش برین پرچم نصرت زده جبریل
بر لوح قلم سکه زده نام و نشان را
امشب شب میلاد غریب الغربا شد
تقدیس نما از دل و جان فخر زمان را
امروز در آفاق جهان شور و نشاط است
هنگام سرور است بگو پیر و جوان را
ما امت دلباخته خسرو طوسیم
داریم در این کون و مکان فلک امان را
سرمایه ما پیروی آل رسول است
گویم به که این راز دل و سر نهان را
ای قطره ز ابیات همین شعر تو پیداست
اصحاب کسا داده به تو طبع روان را