کودک عزیزم کام خشک عطشان |
تشنه جان سپردی در کنار عمان |
در مقابل جانان |
گشته ای علی قربان |
طفل ناز پرور |
|
طفل شیرخواره تشنه تیر پیکان |
کام خشک مجروح ای ذبیح عطشان |
بس غمت بود افزون |
جوی دیده شد پرخون |
طفل ناز پرور |
|
سوی خیمه آورد طفل نازدانه |
همچو جان شیرین آن دُر یگانه |
گفت خواهرم زینب |
طفل من به تاب و تب |
طفل ناز پرور |
|
قبر کوچکی کند پشت خیمه پنهان |
با غلاف شمشیر با دو چشم گریان |
از دو دیده دُر میسفت |
شاه دین چنین میگفت |
طفل ناز پرور |
|
از نظر نهان کرد دُر دلربا را |
دست کبریا داد گوهر ولا را |
گفت کبریای من |
این بود فدای من |
طفل ناز پرور |
|
مادرش به خیمه منتظر مشوش |
گه به یاد اصغر کرده رخ منقش |
از شکنجه سیلی |
چهرهاش شده نیلی |
طفل ناز پرور |
|
باغبان ببیند گر به طرف بستان |
گل زدست رفته برلبش بود جان |
قطره ترک بتان کن |
یاد طفل عطشان کن |
طفل ناز پرور |