داغی به دل لاله نهاده غم اکبر
خون می چکد از برگ گل و لاله احمر
لیلا چه کند دید به معراج شهادت
آن غنچه زیبای حسینی شده پرپر
دل سوخت جگر سوخت کبد سوخت ز لیلا
پس قلب حسین سوخت و آن گه دل حیدر
روی فلک و غنچه گل برگ گلستان
نیلی شده از خون گلوی علی اصغر
طفل و لب دریا و دهد جان لب عطشان
دریا که دلش سوخته ز آه دل مادر
زلفین عروسان و کف قاسم داماد
نیلی شده از خون سر قاسم و اکبر
تا دست خدائی ز ابوالفضل جدا شد
دریا به خروش آمد و خون شد دل کوثر
هفتاد و دو قربانی قربانی جانان
در قلزم خون کرده مقر، با تن و بی سر
آن پیکره های شهدا عطرفشان بود
آن قدر که از فرش الی عرش شد از عطر معطر
آن زینت آغوش نبی در یم خون بود
زینب نظر افکند بر آن جسم برادر
پروانه که جان و جگرش سوخته می گفت
یک قطره خون تو بود شافع محشر