روز و شب مستم زصهبای الست |
مست بینم عالم بالا و پست |
چون شنیدم از لبش قالوا بلی |
اوفتاده بر سرم شوق لقا |
از شراب عشق مست و سرخوشم |
چون سمندر در میان آتشم |
پردهداران پردهام بگسیختند |
شهد می در ساغر من ریختند |
کرد آن پیک سحر فرخنده فال |
سیم برقم را به مبدأ اتصال |
سیم برق من به دست دلبری است |
دلبری مصباح بزم داوری است |
ناخدای بحر جان کشتی کجاست |
کشتی و دریا به دست ناخداست |
در حجاب کثرت این مرغ روان |
کرده ای مأوای ز بهر دلستان |
من سراپا غرق بحر رحمتم |
ریزه خوار خوان آل عصمتم |
دلستانی بین علم افراخته |
با جمال دلبری خود ساخته |
کیست آن عاشق در این عالم بگو |
گفت رو در قصر دل او را بجو |
گفتمش در خیمۀ ثار الهی |
در سیمای دلبری مهر و مهی است |
آن بود عباس نور مشرقین |
از دل و جان یار و غمخوار حسین |
در کفش باشد لوای پادشاه |
جان به کف دارد برای پادشاه |
مظهر جود است و کشتی نجات |
سرو بستان امام کائنات |
بر لب جوی بقا دارد مکان |
هست عطشان بر لب آب روان |
بود محزون و پریشان خاطرش |
دختر سلطان عشق آمد برش |
گفت ای سقای دین عم گرام |
صبر اطفال حسینی شد تمام |
همچو جان بگرفت دخت شاه را |
تیره کرد از آه روی ماه را |
گفت ما از تشنه کامی سوختیم |
چون سپندی ما به مجمر سوختیم |
با سکینه شد بر شمس ضحی |
دید شه مشغول تسبیح و ثنا |
بوسه زد بر خاک پای دلبرش |
شد تسلی آن دل جان پرورش |
گفت جانا طاقتم بی تاب شد |
در میان خیمه قحط آب شد |
شاه اذنش داد آن شهباز را |
پردهدار خیمهگاه راز را |
کودکان در خیمه در جوش و خروش |
غیرت وجه الهی آمد به جوش |
از حرم شد سوی میدان قضا |
کرد از قامت قیامت را به پا |
شد پی مقصود خود در جستجو |
از ثریا تا ثری شد محو او |
خواست تا فیاض جانبازی کند |
پیش فیاضش سرافرازی کند |
رفت در دریاچه دریا آفرین |
آفرین آمد زدریا آفرین |
از سر زین شد چو بر روی تراب |
شد لب دریا عزیز بوتراب |
شد مهیا تا بنوشد آب را |
تا دهد تسکین دل بی تاب را |
یادش آمد از لب عطشان شاه |
از مهین کودکان دل تباه |
گفت ای سقا بسی باشد عجب |
تو بنوشی آب و سلطان تشنه لب |
مشک را سقای دین سیراب کرد |
رو به سوی خیمه احباب کرد |
از کمینش ظالمی از تیغ کین |
زد به بازوی سپهسالار دین |
از سر زین شد مکانش روی خاک |
مادر گیتی گریبان کرد چاک |
شد زکید قوم بی شرم و حیا |
دست عباس علی از تن جدا |
ای برادر جان من بر لب رسید |
مرغ جان از گلبن جسمم پرید |
تا که بشنید این ندا آمد برش |
بر سر زانو گرفت آن دم سرش |
پاک خون از چهره عباس کرد |
لعن حق برقوم حق نشناس کرد |
قطره شد از بحر رحمت کامیاب |
سوی جنت رفت عزیز بوتراب |