تا به روی خاک، بر از نخلۀ گلزار ریخت
باغبان دید و ز دیده عقد گوهربار ریخت
سوخت از آتش درِ رحمت ز بیداد خسان
خاک و آذر بر سر ما از در و دیوار ریخت
تا شکست از ضرب در پهلوی زهرای بتول
فاطمه اشک از بصر بر صفحۀ رخسار ریخت
میوۀ نارس ز شاخ نخل علمنا فتاد
مرتضی اشک از بصر از نرگس گلنار ریخت
در مصیبت های زهرا نالۀ اهل حرم
سیل اشک از بحر چشم عترت اطهار ریخت
مرتضی محبوب خود را کرد پنهان در تراب
خاک بر فرق ملائک، ثابت و سیّار ریخت
درکنار قبر زهرا شاه او ادنی نشست
عقد گوهر، بحر رحمت، حیدر کرّار ریخت
مجتبی و زینب و کلثوم محزون بهر مام
شاه مظلومان سرشک از چهرۀ گلنار ریخت
«قطره» تا باد خزان آمد به طرف بوستان
در بسیط بوستان از نخله برگ و بار ریخت