رسید مژده ای از پیشگاه حی مجید
ز آسمان رسالت عیان شده خورشید
قیام فاطمه بود از قِدَم ولی امروز
دمید صبح فروغش ز مشرق توحید
جهان و هر چه در او هست طور سینا شد
ز طور فاطمه موسی ندای حق بشنید
بتول زهرۀ زهرای آسمان ولاست
جهان که ذره بود در مقابلش خورشید
به آستانۀ زهرا ساکنین ارض و سما
گشوده دست طلب، باز کرده چشم امید
تمام خیل رسل اولیا در این کِشته
ز بدو عالم کونین خوشه چین گردید
امین منزل درگاه فاطمه شب و روز
که در بر ملکوت سما به خود بالید
رخ غلام، سیاه است خواجه می داند
سفید موی سیه چهره است و عبد و عبید
ز بحر فیض بخواه قطره آنچه می خواهی
کسی ز درگه زهرا نمی رود نومید