اشعار قطره

اشعار شاعر اهل بیت علیهم السلام مرحوم ابوالقاسم علیمدد کنی متخلص به قطره (1280-1357هـ.ش) *** instagram.com/a.a.ghatre

اشعار قطره

اشعار شاعر اهل بیت علیهم السلام مرحوم ابوالقاسم علیمدد کنی متخلص به قطره (1280-1357هـ.ش) *** instagram.com/a.a.ghatre

غدیریه


ای ذات تو مرآت جمال احدیّت

ای علم تو از مبدأ غیب صمدیّت

ای نور تو مشکات حریم ازلیّت

ای مشی تو سرمشق علوم ابدیّت

تو صاحب ملکی و نماینده‌ی جانان

تو غائب غیبی و پناهنده‌ی امکان

هر لوح و قلم نقش نگارنده تو باشی

هم اوّل و هم آخر و آینده تو باشی

در ارض و سما مهر فروزنده تو باشی

فیّاض ازل ظلّ خدا بنده تو باشی

د ر کفـّه‌ی کفّ تو بود جان عوالم

در قبضه‌ی قبض تو بود جان عوالم

نور تو سراج حرم لم یزلی بود

آن مشی قدم نور سراج ازلی بود

در خیمه‌ی اجلال خداوند علی بود

این کیست بگو گفت که منهاج علی بود

یابنده و آینده و گوینده تویی تو

دارنده نماینده پناهنده تویی تو

ای حکمت تو حکمت اوراق عوالم

ای شوکت تو شوکت اشراق عوالم

ای قدرت تو قدرت خلّاق عوالم

ای صولت تو صولت آفاق عوالم

این بس که تویی ظلّ خدا جان محمـّد

وصف تو خدا گفت به قرآن محمـّد

حق خواست که از رخ فکند پرده‌ی پندار

تا سرّ هویّت شود از پرده پدیدار

بودند یکی روح علی احمد مختار

آیینه شده فاطمه در هر دو پدیدار

در آینه‌ی ذات ببین روی خدا را

روی علی و آینه‌ی قبله نما را

سیمرغ دل قاف قدم گفت به امکان

شد فتح و ظفر آمده این م‍ژده زجانان

زد تکیه به اورنگ ولایت شه خوبان

ساقی قدم ریخت می وصل به پیمان

این می ز خـُم میکده‌ی جام اَلـست است

زاین می همه آفاق جهان سرخوش و مست است

با تاج و نشان چتر و لوا آمده خاتم

جبریل به کاخ احدیّت زده پرچم

ا زبهر وجود ولی عالم و آدم

با دست ولایت زده او سکه به خاتم

با زائر بیت الحرم یار روان شد

ارواح امم خیل ملائک نگران شد

از مکّه برون آمده حلّال مسائل

در مملکت دل شده با میر سلاسل

پس طی منازل شده با یاد شه دل

د رخمّ غدیر آمده با شمع شمایل

از نزد خدا پیک خدای ازل آمد

از پرده برون سرّ شه لم یزل آمد

در کعبه‌ی مقصود برو وقت تماشاست

هنگام ظهور جلوات رخ مولاست

بی پرده جمال علی اعالی علاست

ساقی قدح دردکشان حرم آنجاست

عشّاق همه مست می کوثر رضوان

سرمست در آن میکده با مظهر جانان

پس آیه‌ی اکملت لکم دینکم از حق

نازل شده بر ختم رسل والی مطلق

کن نصب ولایت شه اقلیم محقق

با خلق بگو هست علی سـرّ هوالحق

من بر همه مولا و علی از همه اولاست

از بعد من این والی حق بر همه مولاست

سلطان سریر حرم حُـجّت اکبــر

فرمود به حجّاج حرم زاکبر و اصغر

اسرار نهان گشت از آن پرده مصوّر

تقدیر قضا امر قدر گشت مقرّر

بی پرده بگویم خبر ربّک الاعلی

تا فاش شود سـرّ خداوند توانا

آراست نبی منبری از امر خداوند

پس بر شجر گلشن آئین زده پیوند

نخل ستم و کفر از آن مزرعه برکند

مخلوق جهان گشت از این واقعه خرسند

بگرفت چو بازوی علی ختم پیمبر

با دست ید الهی آن حجت اکبر

فرمود نبی از طرف خالق سبحان

در شأن علی آمده این آیه‌ی رحمان

تکمیل شده دین خدا ختم رسولان

این والی حق است وبود ناطق قرآن

این باب علوم نبوی کنز علوم است

میزان و صراط علوی رسم رسوم است

آن کس علم افراشته بر بام بنایت

از شوق زند بوسه به خاک کف پایت

ای جان جهان همه کونین فدایت

راضی به رضای تو بود ذات خدایت

بر خال و خط طاق دو ابروی تو سوگند

غم رفت گه شادی و دل‌ها همه خرسند

آن خانه که در بسته خدا داد به حیدر

در خانه خدا بود و علی ساقی کوثر

از بهر کسی کی شود این رتبه میسر

شد سجده گه خلق جهان کهتر و مهتر

آرامگه امن و امان بیت حرام است

این بیت حرام است که قائم به قیام است

پیمان همه بستند بر آن مظهر خلّاق

افسرده شده خائن و خرسند شد عشّاق

بر حیدر کرّار خدا خالق ارزاق

این زمزمه پیچیده به افلاک نــُه آفاق

بگذشت شب تیره و شد روز مباهات

از «قطره» و دریا همه در ذکر و مناجات

 

در مناقب آل عبا علیهم السلام

اگر حب علی در سینه داری

به غیب کبریا گنجینه داری

غنی باشی در این عالم از آن رو

طلسم گنج را در سینه داری

اگر خواهی ببینی روی حق را

بسان مرتضی آئینه داری

شوی گر خاک پای کوی زهرا

که صد جبریل در کابینه داری

حسن حِـصن حَصین و صاحب حُسن

زکاتم ده که رخ در سیمینه داری

در این دریای طوفان بلا خیز

چو ثار اللهِ حق سفـّینه داری

تمنّا می نکن از کس زر و سیم

تو گوهر آفرین دفـّینه داری

مکانت می‌شود در قعر نیران

اگر با آل احمد کینه داری

بیا «قطره» وجود چارده بین

که وصل و شب آدینه داری