اشعار قطره

اشعار شاعر اهل بیت علیهم السلام مرحوم ابوالقاسم علیمدد کنی متخلص به قطره (1280-1357هـ.ش) *** instagram.com/a.a.ghatre

اشعار قطره

اشعار شاعر اهل بیت علیهم السلام مرحوم ابوالقاسم علیمدد کنی متخلص به قطره (1280-1357هـ.ش) *** instagram.com/a.a.ghatre

از وجود مرتضی شد کعبه مسجود جهان

در بساط قرب حق کاخ عطا آراسته

کاخ را بهر جلوس حق تا آراسته

خیمه اندر صحنه و صحرای لایـُدرَک زده

از برای مصطفی و اولیا آراسته

در دل ذرات حب چارده اسما نهاد

رمز این اسماء را در حرف با آراسته

خانه دل ساخته بهر طواف عاشقان

کعبه گل را برای التجا آراسته

آن حرم از یمن شاه دین شده بیت الحرام

فاطر اسماء و مصباح هدی آراسته

قتل و غارت در حریم بیت بیت الله نیست

بهر حفظ این حرم قبله نما آراسته

در کتاب آفرینش این زمین اُم­القراست

ایمن از خوف و خطر رنج بلا آراسته

در شب میلاد مسعود علی مرتضی

محفلی از بهر شاه اولیا آراسته

چون خلیل کبریا کرده بنای این حرم

حق تعالی این حرم را باصفا آراسته

از برای یمن مولود علی مرتضی

بیت او را سجده­گاه ما سوی آراسته

شمع را افروخته در خانه از بهر علی

مشتق از نام خودش نور هدی آراسته

هر که در آن خانه باشد در امان کبریاست

آفرین برکلک قدرت این بنا آراسته

پرده را افکنده از رخسار ماه دلبران

از فروغش مهر و ماه دلربا آراسته

سبز و خرم ساخته وامان صحرای ختن

پس بهشت عدن از مشگ علا آراسته

از وجود مرتضی شد کعبه مسجود جهان

با ید قدرتنما قالوا بلی را در منا آراسته

خانه را حق کرده زینت بهر صاحب خانه­اش

خادمش جبریل و جشن انبیا آراسته

فاطمه بنت اسد در خانه آمد با شتاب

دید کعبه بسته در ثنا آراسته

منکشف دیوار شد از بهر مام لوکشف

رفت در بیت الحرم با عزّ و جاه آراسته

کعبۀ آفاق و انفس جلوه­گر از نور شد

نور وحدت در حریم مرتضی آراسته

خواست ایمن پرده پوشی از فروغ حق کند

کز تجلایش زمین و ماسوی آراسته

نور خورشید ولی الله عالمگیر شد

خیره شد چشم عدو حق بر ملا آراسته

نور وحدت گشت طالع قطره در بیت الحرم

مشرکین غافل کهِ قبله نما آراسته

بزن تو دست توسل به طرف دامن او

علیِّ عالی اعلا ولیِّ یکتایی

برای بردن دل کرده خود آرایی

به کنه معرفتش پی به جز خدا که برد

که شاهدم بود احمد به حق یکتایی

به غیر دست ولایت کسی در امکان نیست

به خاک تیره دهد هستی و توانائی

چو دست حق گل آدم سرشت روز ازل

علی دمید در آدم روان و گویائی

علی وکیل خدا زامر حق به آدم داد

سریر تاج رسالت مقام مولائی

بتول جان رسولست جلوه علوی

که فیض بخش جهانست و علت غائی

غبار درگه زهراست توتیای بصر

ضیاء شمس جهانست و کحل بینائی

ده و چهار بود علم در صحیفه زهرا

نوشته بر ورق لوح عرش اعلائی

علی، محمد و احمد بتول با حسنین

صراط غیب و شهودند سِـرّ یکتائی

به ذات لایتناهی خالق متعال

که قطره ایست دو امکان ز بحر زهرایی

بزن تو دست توسل به طرف دامن او

گدای را بنوازد دهد توانائی

خواست خدا جلوه نمایی کند

ای که سر از پرده در آورده ­ای

سر ز مشارق به در آورده­ ای

شمس ضحی جلوه ­گر آورده­ ای

مطلع شمس و قمر آورده ­ای

ناصر خیر البشر آورده ­ای

معجز شق القمر آورده­ ای

بس که عیانی تو نهان گشته­ ای

کی تو نهانی و عیان گشته­ ای

والی فیاض جهان گشته ­ای

رازق مخلوق زمان گشته ­ای

با ید قدرت ثمر آورده­ ای

کشت و بر و نخل و بر آورده­ ای

خواست خدا جلوه نمایی کند

جلوه نمائی خدایی کند

خلق کند خلق و خدائی کند

مدحت آن علت غائی کند

رمز قضا و قدر آورده ­ای

نور و ضیاء بصر آورده­ ای

ذات خداوند بود لامکان

آینه ذات ندارد نشان

داشت گهر در دل دریا نهان

در دل دریا گهر بـی کران

جلوه نما این دُرّ آورده ­ای

بحر ولا و گهر آورده ­ای

کرد بنا بر لب بحر بقا

با ید قدرت به خدایی خدا

طاق بنا را زده دست ولا

گشت بنا مبدء ذکر و ثنا

کعبه و بیت و حجر آورده ­ای

رو به حرم هر بشر آورده ­ای

صاحب آن خانه ندانی که کیست

مقصد و مقصود از آن خانه چیست

مخزن گنج و گهر گوهریست

آن که عیان سِـرّ جلی و خفیست

سِرّ خفی در نظر آورده­ ای

مژده وصل و ظفر آورده­ ای

مرغ حیات ملکات سما

سیر نماید صفحات سما

نور ضیاء لمعات ولا

جلوه نما در طبقات علا

نور هدی جلوه ­گر آورده ­ای

لیل و نهار و سحر آورده ­ای

فاطمۀ‌ بنت اسد بامداد

رو به سوی کعبه و مقصد نهاد

آمد و چشمش به حرم تا فتاد

گفت که ای خالق کون و عباد

خالق کون و قدر آورده­ای

خوش تو مراد در نظر آورده­ای

بر در این خانه پناهنده­ ام

چون که تویی خالق و من بنده ­ام

دیده به رخسار تو افکنده ­ام

من ز فروغ تو فروزنده ­ام

نور ضیاء بصر آورده­ ای

عنصر علم و هنر آورده ­ای

کاشف اسماء به وجود آمده

در حرم کعبۀ  جود آمده

وز بر خلاق وَدود آمده

در همه آفاق سرود آمده

قطره ز دریا گهر آورده ­ای

همچو دلی در نظر آورده ­ای

هر دلبری دلبست اوست

هان خسرو ارض و سما باشد علی مرتضی

در ما یُری و لا یُری باشد علی مرتضی

در صدر سدر المنتهی باشد علی مرتضی

نور سراج ماسوی باشد علی مرتضی

در قرب حق با مصطفی باشد علی مرتضی

منهاج و معراج دعا باشد علی مرتضی

مجری قرآن از قـِدَم، صمصام سرُّ اللهی است

والی ملک ذوالکرم در کون وجه اللهی است

لوح و قلم،‌صفحه رقم تصویر شاهنشاهی است

ما فوق دست خلق دست ولی اللهی است

فرمانده امر قضا باشد علی مرتضی

اسماء حسنی در بنا باشد علی مرتضی

در شأن شاه لافتی آمد کتاب هَل اتی

دریای فضل هل اتی بحری بود بی منتهی

از کنه ذات لافتی، آگاه باشد مصطفی

ذات علی و مصطفی از حق نمی‌باشد جدا

نص کتاب مصطفی باشد علی مرتضی

سـِرّ خدای کبریا باشد علی مرتضی

از امر رب العالمین روح الامین پیک امین

از عرش تا فرش برین روح القدس با حاملین

گه از یسار و گه یمین صف بسته گرد شاه دین

گفتند با حبل المتین ای رحمة للعالمین

صاحب لوا، تاج ولا باشد علی مرتضی

برخلق عالم مقتدا باشد علی مرتضی

از نزد جانان آمده با فـرّ و عزت جبرئیل

در پیشگاه مصطفی از درگه رب جلیل

گفتا امین وحی حق ای خلق عالم را دلیل

باشد وصی تو علی صاحب جمال است و جمیل

آئینه از سر تا بپا باشد علی مرتضی

سر تا به پا قبله نما باشد علی مرتضی

از امر حق آراسته با دست قدرت منبری

در صدر منبر رفت و گفت با صولت پیغمبری

دست یداللهی گرفت سلطان فضل و دلبری

بر پا لوای عدل کرد کاخ ستم شد اسپری

گفتا ولی کبریا باشد علی مرتضی

گنجینه علم خدا باشد علی مرتضی

گفتا نبی با خاص و عام از امر حق کردم قیام

از بدو خلقت تا قیام در دست ما باشد زمام

باشد علی والا مقام حجت به عالم شد تمام

سرّیست از اسرار حق نصب ولی الله امام

کشتی دین را ناخدا باشد علی مرتضی

«قطره» امام مقتدا باشد علی مرتضی

آن کیست کو گیرد به کف دامان لطف شاه را

آن کیست در قرآن حق یابد امین راه را

نتوان شناسد این بشر آن مظهر الله را

با دیده حق بین ببین روی ولی الله را

مشکل گشا دست خدا باشد علی مرتضی

دست خدا مشکل گشا باشد علی مرتضی

هر دلبری دلبست اوست هستی همه از هست اوست

این تیر ناز شصت اوست در کاخ دل بنشسته اوست

طومار خلقت دست اوست سررشته­‌ها پیوست اوست

هر دلبری پابست اوست عالم همه سرمست اوست

گردون مدار این بنا باشد علی مرتضی

آن مبدأ فیض و عطا باشد علی مرتضی

نقاش این نقش و نگار که بود به جز پروردگار

این طاق که بود استوار باشد به حکم هشت و چار

آن کیست در لیل و نهار گوید مدیحش کردگار

آن تاج بخش تاجدار آن مظهر پروردگار

بخشنده جرم و خطا باشد علی مرتضی

در محشر روز جزا باشد علی مرتضی

روح و حیات جسم و جان در تحت فرمان علیست

خورشید و ماه آسمان شمع فروزان علیست

در هر کجا مخفی عیان جانان ثنا خوان علیست

آن پرتو الله نور از مهر تابان علیست

خلاق مصباح و ضیاء باشد علی مرتضی

نور سراج انبیاء باشد علی مرتضی

سبع الثمانی را بخوان سرّ سویدا را بدان

از آیه کن فیکون فر هویدا را بدان

شو تابع علم لدن مخفی و پیدا را بدان

با دیده دل چشم دل مخفی و پیدا را بدان

آن منطق وحی و ندا باشد علی مرتضی

مسجود خلق ماسوی باشد علی مرتضی

سیاره در اسما شدم پنهان شدم پیدا شدم

واله شدم شیدا شدم قطره شدم دریا شدم

پویا شدم جویا شدم  بینا شدم گویا شدم

در قاف دل عنقا شدم محو رخ مولا شدم

دیدم عیان در هر کجا باشد علی مرتضی

از شش جهت صاحب ندا باشد علی مرتضی

ساقی بیاور جام را  جام می گلفام را

بین شور خاص و عام را در گردش آور جام را

از قطره­ای باده ببر از دست ما آرام را

بشکن بت و اصنام را بر ما رسان پیغام را

ساقی سیمین ساق ما باشد علی مرتضی

در لا یری و ما یری باشد علی مرتضی

 

 

شد باز در میکده، ای دلشده بشتاب

برخیز که شد فصل گل و روز مباهات

تا چند به خواب اندری ای پیر خرابات

رو کن سوی میخانه که شد کشف مهمات

در بادۀ گلرنگ ببین جود و کرامات

تسبیح علی را بشنو از همه ذرات

شاهی که بود آینۀ چهرۀ سرمد

دریای فیوضات خدا یار محمد

در علم و کمال و ادب و فهم مجرد

هادی رسل حامی دین مظهر ایزد

گنجینۀ اسرار خدا منبع آیات

امکان همه مستغرق بحر حسناتش

هستی دو عالم بود از هستی ذاتش

مستجمع احکام خدائیست صفاتش

دلبرده ز کف غمزۀ شیرین حرکاتش

سلطان ملایک خدم و بحر فیوضات

در خم غدیر آمده خلاق فصاحت

آن کو به وجودش بدمد صبح سعادت

آن صاحب اعجاز و کرم فضل و بلاغت

میزان عمل منقسم روز قیامت

عقل همه عالم شده از فضل علی مات

از امر خداوند جهان خالق افلاک

جبریل امین شد به بر سید لولاک

گفتا به رسول مدنی منبع ادراک

امروز جهان تا به ابد گشت فرحناک

هنگام سرور آمده ای قبلۀ حاجات

ای قبلۀ دین فخر بشر صادر اول

از جود و کرم فضل و عطا اقدم و اکمل

ز ارواح رسل خیل ملک اکمل و افضل

ذات تو بصیر است و علیم است و مجلل

از امر خداوند نما بر همه اثبات

مقصود خدا بود عطا و کرم و جود

سلطان حریم حرم کعبۀ مقصود

گفتا خبر وصل رسید از بر معبود

محرم به حرم کرد علی را شب موعود

نازل شده در شأن علی منطق و آیات

چون آیۀ‌ اکملت لکم دین ز حق آمد

این مژده ز حق بهر ولی سبق آمد

اثبات ولایت شده هم متفق آمد

طه لقب و سرّ خدا ما خلق آمد

آن لحظه به وجد آمده سکان و سماوات

آراست نبی منبری از امر الهی

در عرشۀ منبر شده با افسر شاهی

از ماه به ماهی همه را داد گواهی

دریای علی هست به حق لایتناهی

از امر خدا کرد نبی بر همه اثبات

بگرفت کمربند علی را شه خوبان

بر عرشۀ منبر بشد آن مظهر جانان

خورشید جمالش شده در کون فروزان

گفتا که علی از طرف خالق سبحان

گردیده وصی من و حلال مهمات

در محضر حق نزد نبی حجت کبرا

پیمان همه بستند به شاه فلک آرا

آگاه شدند از قصص خالق یکتا

سرّی که خدا داشت نهان گشته هویدا

گفتند و شنیدند که شد روز مساوات

شد صبح درآمد ز افق مهر جهان تاب

شد باز در میکده ای دلشده بشتاب

ساقی ازل ریخت به پیمانه می ناب

زان می همه ارکان ملایک شده شاداب

خوش باش که این زمزمه پیچیده به کرّات

فخر دو جهان گفت علی جان جهانست

فرماندۀ خیل ملک کون و مکانست

زیب بر عرش است زمین است زمانست

منهاج کلام الله خلاق بیانست

از نور وجودش به وجود آمده جنات

بنهاد به سر تاج کرامت شه خوبان

هر طفل دبستان شده از شوق غزلخوان

گفتم به یکی عارف سرگشتۀ حیران

این قطره از آن بحر ولایت شده عـُمان

تسبیح علی می­‌شنود از همه ذرّات