به یاد روی تو شبها سحر کنم جانا
ز عشق، خاک سرایت به سر کنم جانا
ز دیده اشک بریزم جبین به خاک کشم
ز ناله خلق جهان را خبر کنم جانا
نمودهام من بیدل به کوی تو مأوی
که تا نگاه به قرص قمر کنم جانا
به رهگذار تو بنشستهام به صد امید
مدام دیده در این رهگذر کنم جانا
نقاب چهره بر افکن عیان نما مه و ماه
که تا به عارض ماهت نظر کنم جانا
نه محرمی است مرا تا که راز دل گویم
من از رقیب جفا جو حذر کنم جانا
بنه قدوم مبارک به روی دیدۀ تر
که خاک پای تو نور بصر کنم جانا
ز انتظار تو ترسم بمیرم ای صنما
نبینم آن رخ ماهت سفر کنم جانا
مدام «قطره» بود ریزه خوار درگه تو
ز بحر لطف تو اخذ گهر کنم جانا
عسکری امام حجّت عوالم |
واجب الاطاعة صاحب علائم |
سبط ساقی کوثر |
ظل خالق اکبر |
گنج گوهر علم |
|
از کتاب فضلش حل کند مسائل |
در محافل دین کرد با دلائل |
ناخدای عرفان است |
روح جسم قرآن است |
گنج گوهر علم |
|
ماه مشرق جان در سرادقات است |
در وجود ذاتش کشتی نجات است |
او ولی امکان است |
سبط شاه مردان است |
گنج گوهر علم |
|
دشمن ستمکار شمع کینه افروخت |
از شرار آتش قلب شاه را سوخت |
فکر زهر قاتل کرد |
کار سهل مشکل کرد |
گنج گوهر علم |
|
نخلۀ جفا کشت در ضمیر کشته |
تخم کینه برداشت از نهال کشته |
چون که منکر دین بود |
مونسش شیاطین بود |
یا کریم و یا رب |
|
ظاهراً از این دنیا رفت آن یگانه |
با غمش قرین شد خسرو زمانه |
صاحب الزمان غمگین |
شد برای شاه دین |
یا کریم و یا رب |
|
مکتب علومش بی نظیر باشد |
نوحه گر برایش چرخ پیر باشد |
این چه شور و غوغا است |
در همه جهان بر پا است |
یا کریم و یا رب |
|
باید از دل جان کرد سوگواری |
«قطره» دین حق را کرد شاه را یاری |
چون امام شد مسموم |
یا کریم و یا قیوم |
یا کریم و یا رب |
کتاب فضل خدائی بود کمال محمد |
رموز علم لدنی بود مقال محمد |
نوشته با ید قدرت کریم لم یزلی |
به لوح عرش برین زینت و خصال محمد |
به بام قصر دلم هاتفی چنین میگفت |
که از مشارق جان شد عیان جمال محمد |
بگفتمش تو مگر پیک کوی جانانی |
به غمزه گفت منم بنده و بلال محمد |
بهشت و کوثر و طوبی و قصر رضوانم |
به طاق ابروی جانان بود وصال محمد |
سحر که ظلمت شام فراق پنهان شد |
دمید از افق معرفت هلال محمد |
ز ممکنات گذشتم به چشم دل دیدم |
که در مشارق هستی بود مثال محمد |
تمام عالم امکان بود به عز و شرف |
زکات حسن جمال و جلال آل محمد |
صراط و مذهب و آئین و دین و ایمانم |
بود به مذهب عشاق خط و خال محمد |
در این دو روزۀ دنیا به ساحت بستان |
بچین میوۀ توحید از نهال محمد |
چو این کلام شنیدم ز لعل میگونش |
که «قطره»هاست از آن بحر بی زوال محمد |
سلطان خراسان زائرین کویت |
با دل شکسته آمدند به سویت |
ضامن غریبانی |
یار غم نصیبانی |
ای عزیز زهرا |
|
رحلت رسول قتل مجتبی شد |
شور روز عاشور در جهان به پا شد |
زین دو ماتم غمناک |
تیره شد رخ افلاک |
ای عزیز زهرا |
|
با لوای نصرت کاروان دلها |
سوی ارض اقدس گشتهاند پویا |
فکر شاه بطحایند |
روز راه پیمایند |
ای عزیز زهرا |
|
هشتمین امام خالق توانا |
از مدینه آمد مستعار دنیا |
سبط ساقی کوثر |
شد شهید کین از زهر |
ای عزیز زهرا |
|
کرد حیله و تزویر دشمن ستمگر |
آتشی برافروخت خامه سوخت دفتر |
شد جهان عزا خانه |
از برای جانانه |
ای عزیز زهرا |
مجتبی امام سبط اکبر شاه |
از رموز غیب کاینات آگاه |
دل به مهر حق بسته نخلۀ گلشن رسته نور چشم زهرا |
|
بعد شاه مردان والی ولا بوده |
پردهدار اسما سرّ لا یری بوده |
یار و یاور دین بود شمع جمع آئین بود نور چشم زهرا |
|
از دم روانش بحر علم جاری |
کشتزار دین را کرده آبیاری |
نخل دین شده سیراب روی شه شده مهتاب نور چشم زهرا |
|
صد هزار عالم بوده در پناهش |
نیروی ملایک لشگر سپاهش |
حکمران عادل بود میر هر سلاسل بود نور چشم زهرا |
|
دست کبریائی چون در آستین داشت |
هستی عوالم در کف ونگین داشت |
بحر حلم را گوهر کاخ علم را دلبر نور چشم زهرا |
|
بس که دلربا بوده در مقام عزّت |
بندۀ خدا بوده مظهر سعادت |
دشمنان حسد بردند قلب شاه آزردند نور چشم زهرا |