آیینه نما چهره آیینه نما را
در چهره آیینه ببین وجه خدا را
خواهی که ببینی تو خداوند رعیت
بین در همه آفاق انیس ضعفا را
گویند خدا را نتوان دید توان دید
در آینهی روی رضا بین تو خدا را
در طوس برو در حرم سرّ هو الحق
بین جلوهی کاخ حرم بدر دجی را
در صحن و سرایش زده صف خیل ملائک
دارند حفاظ حرم مجد علا را
از شوق و شعف صبح و مسا خلق عوالم
در طوف حرم طوف کنند حج و منی را
در دار شفای علی موسی جعفر
بهر دل مجروح توان یافت دوا را
گر در همه عمر تمنای تو این است
از دست ولایت بچشی شهد لقا را
از صدق و صفا دامن الطاف رضا گیر
شاه است و نوازد دل محزون و گدا را
البته شود شافع فردای جزایت
گر نشکنی از سر مبین عهد و وفا را
مجموعه ای از شرح جمالش کنم انشا
در مشرق و مغرب زده اورنگ لوا را
خواهی نگری رتبه و آثار خدایی
بین کاخ مجلای غریب الغربا را
خواهی که شوی داخل فردوس هو الحق
رو واسطه کن پنج تن آل عبا را
این سراپرده که برتر بود از عرش علا
این بود بارگه مجد غریب الغربا
کعبه و طور منا مشعر و معراج دل است
طور موسی بود و قبله گه ارض و سما
گفتم این کاخ مجلل ز که باشد گفتا
بود از خسرو کونین معین الضعفا
در حرم چشم دل و دیده نما باز و ببین
پرده افکنده ز رخ شمس شموس دو سرا
از گریبان فلک شمس چو بیرون آید
بوسه بردارد از این خاک به هر صبح و مسا
ما گدائیم و به طوف حرم خسرو طوس
کو بود مظهر هر لطف و صفا مهر و وفا
گندم از خرمن حسنش به مساکین بدهد
سائلین را بنوازد ز کرم کان سخا
خاک این صحن و سرا با مژگان پاک کنند
حامل عرش و ملک حور و پری شاه و گدا
در حریمش همه آثار خدائی پیداست
چشم دل باز کن و بین همه آیات خدا
توشه راه بگیر از کف سلطان کرم
از برای سفر پر خطر روز جزا
بخشش و جود و کرم عادت و آئین شماست
دستگیری کن از خلق جهان از فقرا
تو غریب الغربائی تو طبیبی و حبیب
به سر کوی عطای تو بود دار شفا
ز آسمان تو تجلی کند آن نور مبین
که تویی زینت آغوش علی اعلا
دست بر دامن شاهی زده ام در عالم
که حبیب است خدا و عزیز طه
مشرق جان من از نور رخش روشن شد
گوشه ابروی او قبله حاجات و دعا
حافظ کشور ایران بود این خسرو طوس
کشتی اش داده نجات از یم و طوفان بلا
از یکی قطره ابر کرم آل عبا
چشمه فیض روان گشته چو دریا دریا
آزاد کن از دام قفس مرغ روان را
تا سیر عوالم کند و کشور جان را
در کنج قفس منزل این مرغ روان نیست
بردار ز پایش هله این بند گران را
داری تو اگر عزم سر کوی ولایت
وا کن تو پر مرغ حیات دل و جان را
در عرش برین پرچم نصرت زده جبریل
بر لوح قلم سکه زده نام و نشان را
امشب شب میلاد غریب الغربا شد
تقدیس نما از دل و جان فخر زمان را
امروز در آفاق جهان شور و نشاط است
هنگام سرور است بگو پیر و جوان را
ما امت دلباخته خسرو طوسیم
داریم در این کون و مکان فلک امان را
سرمایه ما پیروی آل رسول است
گویم به که این راز دل و سر نهان را
ای قطره ز ابیات همین شعر تو پیداست
اصحاب کسا داده به تو طبع روان را
ای رخت مرآت روی کبریا
عارضت آیینه ایزد نما
گشته ثابت بر تمام ماسوی
زلف تو واللیل و رویت والضحی
مقتدایی بر تو زیبد ز امر حق
از در بخشندگی بر ماسوی
حافظ دین خداوندی تویی
هم ولی حق وصی مصطفی
کنز علم ذوالعلائی یا علی
بعد موسی مقتدا بر اولیا
صبحدم
بخشد به شمس کائنات
آفتاب چهره ات بر اوصیا
بر بساط قرب سبحان میزبان
هم توئی بر خلق امکان رهنما
مظهر اسماء حی سرمدی
هستی از امر خدا مشکل گشا
محکمات مصحف جانان توئی
مایرائی من یشائی انما
صد تبارک بر شهی کو دشمنش
مدح او بر خلق گوید بر ملا
کس نشد آگه به غیر از ذوالمنن
از علو ذات آل مصطفی
قبله هفتم امام هشتمین
هم شفیع مذنبین بینوا
هر مریضی را توئی بهر طبیب
بهر ما کوی تو شد دار الشفا
قطره هر دم مضطرب ماند شها
تو پناهش یا علی موسی الرضا
سرمهی دیدهی ما خاک سرای تو بود
دیده روشن ز مه بدر دجای تو بود
روح از عالم امر است مجرد آری
روح از ظلمت انوار ملای تو بود
از فروغ رخ سیمای تو در کعبهی دل
این نوا قبله حاجات منای تو بود
طاق افلاک حرم را که مهندس زده است
آن مهندس به خداوند خدای تو بود
زینت قائمه و جلوهی خورشید وجود
ذرّهی گرد و غبار کف پای تو بود
من در این وادی حیرت نگرستم دیدم
برتر از عرش برین کاخ منای تو بود
این بود نکتهی سربسته خلقت آری
خلقت عالم و آدم ز برای تو بود
لطف و احسان وکرم جود و سخا و بخشش
از قدم تا به جزا مشی و بنای تو بود
کفش دار حرم قدس تو جبرائیل است
که به تسبیح و ثنا تحت لوای تو بود
خوش به احوال مریضی که طبیبش باشی
مرهم سینه مجروح دوای تو بود
آن که بیمار تو باشد پی درمان نرود
فخرش این است که در دار شفای تو بود
زائر کوی تو سرمایه چه دارد؟ دیدم
به کفش راحله از خوان عطای تو بود
ذره از پرتو خورشید ندارد خبری
محو سیاره خورشید لقای تو بود
هر کجا رفتم و در سیر ببینم دیدم
در دل آئینه دل قبله نمای تو بود
دیدن زائر خود می کنی اندر دم نزع
چون ز اقلیم صفا مهر و وفای تو بود
هر که شد زائر کوی تو یقین می دانم
چشم حق دارد و بینا و گدای تو بود
این همه نقش و نگاری قلم صنع کشید
حکم تقدیر تو را امر قضای تو بود
به خدائی که بود خالق ملک و ملکوت
چون خدا هست بقا وجه بقای تو بود
صفت و منزلت و قدر تو در قرآن است
این همه منزلت و قدر برای تو بود
تو غریب الغربایی و انیس الضعفا
کون مستغرق دریای بقای تو بود
آن چه پیچیده در این عالم ملک و ملکوت
فاش گویم به خداوند صدای تو بود
آفرین گفت به ذات تو خداوند احد
بحر یک قطره ز دریای عطای تو بود