ای رخت مرآت روی کبریا
عارضت آیینه ایزد نما
گشته ثابت بر تمام ماسوی
زلف تو واللیل و رویت والضحی
مقتدایی بر تو زیبد ز امر حق
از در بخشندگی بر ماسوی
حافظ دین خداوندی تویی
هم ولی حق وصی مصطفی
کنز علم ذوالعلائی یا علی
بعد موسی مقتدا بر اولیا
صبحدم
بخشد به شمس کائنات
آفتاب چهره ات بر اوصیا
بر بساط قرب سبحان میزبان
هم توئی بر خلق امکان رهنما
مظهر اسماء حی سرمدی
هستی از امر خدا مشکل گشا
محکمات مصحف جانان توئی
مایرائی من یشائی انما
صد تبارک بر شهی کو دشمنش
مدح او بر خلق گوید بر ملا
کس نشد آگه به غیر از ذوالمنن
از علو ذات آل مصطفی
قبله هفتم امام هشتمین
هم شفیع مذنبین بینوا
هر مریضی را توئی بهر طبیب
بهر ما کوی تو شد دار الشفا
قطره هر دم مضطرب ماند شها
تو پناهش یا علی موسی الرضا
باز خواهم آسمان عقل را پیدا کنم
روح در جسم جهان و آدم و حوا کنم
پرّ مرغ بستة افلاک دل را وا کنم
سیر در اسرار حق و چارده اسما کنم
از بیان آل طاها معرفت پیدا کنم
پا نهم بیرون از این عالم روم درکوی یار
عیش و نوش و دلربایی هست آن جا برقرار
در همه نقش و نگاری هست عکس روی یار
بر در دولت سرای شاه گردم خاکسار
چشم حق بین، دیدِ نابینای خود بینا کنم
عقل را در آن سرای جاودانی راه نیست
عالم کثرت گواه از سرّ وجه الله نیست
جلوه مهدی موعود است مهر و ماه نیست
حاملین عرش آگه از حریم شاه نیست
مظهر حق را به ملک لامکان پیدا کنم
گر بهشت جاودان خواهی ز رب العالمین
وجه حجت را ببین اندر صراط نستعین
عروه الوثقی بود ذات ولی مرسلین
مهدی موعود را در صدر علّمنا ببین
متن قرآنست وصف ربک الاعلی کنم
ما نهان در غیب و کثرت او عیان در جسم و جان
گر نداری باورت درس هو الاعلا بخوان
قطره کی آگه شود از بحر فیاض عیان
درس عقل و عشق باید یافت در این داستان
صاحب عصر و زمان را شاهد معنا کنم
مشرق علم لدنی سینه سینای اوست
زینت عرش معلا گرد خاک پای اوست
شرح قرآن محمد منطق گویای اوست
عالم ملک و ملک سرگشته و جویای اوست
مظهر علام را من در کجا پیدا کنم
هاتف غیبم بگفتا رو به دشت کربلا
هست درکرب و بلا معراج قرب ماسوا
جلوة جانان تجلی کرده در این نینوا
رفتم و دیدم عیان ماهست شمس و الضحی
گفتمش جانا بگو کی عقده از دل وا کنم
گفتمش ای محیی دین گشته وقت انتقام
کی برون از آستین آری تو دست ذوالانام
از قیامت میشود بر پا قیام هر قیام
ذوالفقار حیدری بیرون بیاور از نیام
شکر نعمت در حضور خالق یکتا کنم
من به هر آئینه دیدم عکس صورت آفرین
آفرین گفتم بر آن نقاش صورت آفرین
تو خدا را در صراط ابروی احمد ببین
با رسول حق تعالی گفت رب العالمین
حجت دین تو را آئینة دلها کنم
حیدرآسا قلعة کفار را ویرانه کن
ملک دین آباد بر پا پرچم شاهانه کن
یاد لعل تشنهکامان مظهر جانانه کن
جان عاشق را به گرد شمع خود پروانه کن
ز آتش عشقت بسوزم قطره را دریا کنم
بردار از فروغ جمالت نقاب را
پنهان نما در ابر رخت آفتاب را
آباد کن تو کشور ملک خراب را
کن باز باب عدل و سؤال و جواب را
ای خسرو زمانه تهی کن رکاب را
ای کشتی نجات جهان مظهر جلال
قانون عدل و حکم تو را کی بود زوال
آگاهی از شکسته دل و جان پر ملال
شمشیر لا بکش ز میان دست ذوالجلال
کن واژگون تو کاخ ستم بی حساب را
قلزم غم زاشک چشمم طرف دامان تو شد |
هر پریشان خاطری جانا پریشان تو شد |
موسم گل گشت صحرا شد برای دشمنان |
از برای دوستانت عید قربان تو شد |
صادق آل نبی گشتی شهید از زهر کین |
از جفای مشرکین ویران دبستان تو شد |
گر تو را منصور از زهر جفا مسموم کرد |
از جفای خائن دین هتک قرآن تو شد |
جعفر صادق به حق مادرت زهرا قسم |
کن فنا هر مشرکی منکر به قرآن تو شد |
عید بهر شیعه آل عبا باقی نماند |
چون کباب از آتش غم قلب سوزان تو شد |
حجت حق حضرت صاحب زمان در ماتمت |
در سحاب پردۀ غیبت پریشان تو شد |
آتش این فتنۀ روشن شده خاموش کن |
که مشوش قلب محزون محبان تو شد |
سد راه دین نمیگردد به غیر از اجنبی |
اجنبی سد ره آئین جانان تو شد |
گلشن دین مینمیگردد خزان از بهر آنک |
نخل دین سیراب از خون شهیدان تو شد |
زآتش آهت بسوزان خرمن هر خائنی |
دشمن دین منکر احکام و برهان تو شد |
رونق دین خدا در سایۀ الطاف توست |
هر که در بحر غم افتد دست بر دامان تو شد |
منهدم گردد به حق ذات خیرالمرسلین |
آن که در دور زمانه دشمن جان تو شد |
قطره میگوید که از کید اجانب سیل قهر |
ای عزیز فاطمه ویرانه سامان تو شد |
دل سرگشته نگشتی تو خبردار امشب |
در جهان شور عزا گشته پدیدار امشب |
گر خزان گشته گلستان نبی یاران باز |
کرده طغیان به جهان فتنه اغیار امشب |
همه شب غلغله در باغ ربوبیت بود |
عندلیبش زچه لب بسته ز گفتار امشب |
مادر دهر ز کف داده شکیبائی را |
زآه جانسوز دل عترت اطهار امشب |
از هیاهوی ملک در ملکوت اعلاء |
چرخ قوسین فلک مانده ز رفتار امشب |
ملک ارض و سماء کرده به بر رخت عزا |
از غم مظهر حق سید سالار امشب |
زهر منصور چنان کرده اثر در دل شاه |
ریخت خون جگر از نرگس بیمار امشب |
از غم مرگ پدر موسی جعفر امشب |
کرده از لطمه منقش گل رخسار امشب |
در عزای شه دین صادق اصحاب کساء |
رایت عرش برین گشته نگونسار امشب |
بهر این ماتم عظمی شه ملک و ملکوت |
نیلگون کرده ز سیلی رخ گلنار امشب |
در مصیبات توای کشتی بحر توفیق |
شده افسرده دل حجت دادار امشب |
قامت چرخ کمان گر شده از بار الم |
رفته از دار فنا قافله سالار امشب |
دوستان شه دین واله و حیران، نگران |
به سر رهگذر کوچه و بازار امشب |
«قطره» دریای عوالم به طلاطم افتاد |
زآه جانسوز تو عترت اطهار امشب |