این آستان قدس تو باب عطا بود
این بارگاه مهبط وحی خدا بود
پشت و پناه مردم بی خانمان توئی
محتاج بر عطای تو شاه و گدا بود
هر روز و شب که بگذرد از من عزیز حق
چشم امید من به در این سرا بود
گر کعبه حقیقت حق جای التجاست
در طوف قصر قدس تو جای دعا بود
بر چار رکن و شش جهت و هشت قبلگاه
عکس رخ تو آینه حق نما بود
باب المراد و مونس درماندگان توئی
دست تو دست خالق ارض و سما بود
موسی کجاست تا که ببیند جلال تو
صحن و سرای تو حرم کبریا بود
افراشتی چراغ حقیقت به کائنات
نور سراج راه سریع الرضا بود
جارو کش حریم تو باشد امین وحی
خدمتگذار حامل عرش علا بود
چون موسم نشاط و سرور است و عیش و نوش
خرم دل شکسته به غم مبتلا بود
من خوشه چین خرمن آل محمدم
سیمرغ دل به خال لبت مبتلا بود
بیگانه ام ز خلق و توئی آشنای من
دستم به طوف دامن این آشنا بود
خاک رهت که سرمه چشم ملائک است
چون زهره ولایت خیر النسا بود
این نقطه که به دائره باب بسمله است
در تحت باء شرح حدیث کسا بود
هشت و چهار مظهر و دو روح کائنات
هر یک صراط عقل به ارض و سما بود
این کاشف حقیقت دریای بیکران
از دودمان خامس آل عبا بود
نامش غریب خاک خراسان بود رضا
یار و غریب و مونس هر بی نوا بود
از بس که زائر ملک آید پی طواف
راه عبور بسته بر انبیا بود
تمثال بی مثال رسول گرامی است
آئینه تمام نمای خدای بود
در آستان قدس چو رفتی به هوش باش
بین صد هزار موسی حق با عصا بود
قطره دوای درد تو در ساغر رضاست
زیرا طبیب نور به دارالشفا بود
آنان که سکه بر ورق ماسوا زدند
آن سکه را به نام شه دین رضا زدند
افتاد عکس سکه چو بر لوح کائنات
کوس نشاط مردم ارض و سما زدند
از مایری گرفته برو سوی لایری
هر جا که بود رایت نور و هدی زدند
بر بام هر ستاره و هر ماه و هر فلک
پرچم به نام حجت رحمن رضا زدند
در ساق عرش خطبه به نامش سروش خواند
نامش به روی پایه عرش استوی زدند
بر کرسی جلال چو آن شه جلوس کرد
افلاکیان به کاخ جلالت لوا زدند
از یک طرف صفوف ملایک به گرد شاه
یک سو خیام سلطنتی انبیا زدند
چتر لوای شمس شموس محمدی
بر طارم سپهر به ذکر و ثنا زدند
از حافظ حریم خدیوان سلسله
بوسه به خاک پای علی رضا زدند
در کوی پور موسی جعفر بیا ببین
صفهای التماس همه اولیا زدند
گرد حریم قبله هشتم طبیب حق
بهر مریض خیمه دارالشفا زدند
بهر نجات مذنب و عاصیّ و مستمند
چتر لوای بخشش و جود و عطا زدند
پروانه های شمع رخ ثامن الحجج
خود را به شمع طلعت شمس ضحی زدند
یعنی اگر ذخائر مس می شود طلا
ز اکسیر نور نخله این کیمیا زدند
قطره تمام خلق برای نجاتشان
دست طلب به دامن آل عبا زدند
ز غیب پرده غیب خدا نوید آمد
از آسمان ولایت مهی پدید آمد
هر آن چه بود پس پرده الهیت
پدید گشت ز رخ پرده را کشید آمد
چشید شهد لقا را حضور شاهد غیب
به جام آینه عکس جمال دید آمد
تجلیات جمال جلال را چون دید
که دست دل ز همه ماسوا کشید آمد
فروخت ملک جهان را به مردم دنیا
که حسن چهر خداوند را خرید آمد
ز کلک قدر مشیت به دفتر هستی
بنای نقشه افلاک را کشید آمد
به هر کجای عوالم ظهور نورش شد
ز طور قائمه عرشه مجید آمد
امین وحی چنین گفت در سرادق وحی
برای خلق جهان یک جهان امید آمد
علی عالی موسی الرضا امام رؤوف
برای خاطر او صبح ما سعید آمد
ز بهر قبلهی حاجات کعبهی مقصود
فروغ بوالحسن اندر حرم پدید آمد
مکان قطره به دریای آفرینش بود
مدیح وصف جمال تو را شنید آمد
ای حرمت کعبة ولای محمّد (ص)
صحن و رواقت حرمسرای محمّد(ص)
تکیه زدی بر سریر مجد مشیت
تاج به سر بر کفت لوای محمّد(ص)
در صور کائنات و مشرق ذرات
نقش و نگارنده رضای محمّد(ص)
زاده موسی رضا سفینه توحید
نوح نجاتی و ناخدای محمّد(ص)
چشم چراغ روان و مجد توانا
جلوه خورشید در سمای محمّد(ص)
پرده بر افکن ز آفتاب جمالت
آیینه روی حق نمای محمّد(ص)
آن چه که مخلوق در هر دو جهان است
از دل و از جان کند ثنای محمّد(ص)
هشت صراط جهان لایتناهی
هفت سما پرتو ضیای محمّد(ص)
خسرو گیتی و قطب جمله آفاق
از نی نایت کنی ندای محمّد(ص)
دادرس بی کسان و یار غریبان
بنده نوازی و از عطای محمّد(ص)
قطره به کس دل مبند و ثروت دنیا
بنده حق باش و خاک پای محمّد(ص)
آیینه نما چهره آیینه نما را
در چهره آیینه ببین وجه خدا را
خواهی که ببینی تو خداوند رعیت
بین در همه آفاق انیس ضعفا را
گویند خدا را نتوان دید توان دید
در آینهی روی رضا بین تو خدا را
در طوس برو در حرم سرّ هو الحق
بین جلوهی کاخ حرم بدر دجی را
در صحن و سرایش زده صف خیل ملائک
دارند حفاظ حرم مجد علا را
از شوق و شعف صبح و مسا خلق عوالم
در طوف حرم طوف کنند حج و منی را
در دار شفای علی موسی جعفر
بهر دل مجروح توان یافت دوا را
گر در همه عمر تمنای تو این است
از دست ولایت بچشی شهد لقا را
از صدق و صفا دامن الطاف رضا گیر
شاه است و نوازد دل محزون و گدا را
البته شود شافع فردای جزایت
گر نشکنی از سر مبین عهد و وفا را
مجموعه ای از شرح جمالش کنم انشا
در مشرق و مغرب زده اورنگ لوا را
خواهی نگری رتبه و آثار خدایی
بین کاخ مجلای غریب الغربا را
خواهی که شوی داخل فردوس هو الحق
رو واسطه کن پنج تن آل عبا را