ای جمال تو قبلۀ حاجات |
من و قصر جلال تو هیهات |
نور را آوردی تو از ظلمت |
طور ملک وجود را جلوات |
بهر اثبات اقدس واجب |
صفحۀ طلعت تو شد مرآت |
آن می کوثر لب لعلت |
داد برجسم ممکنات حیات |
نشناسیم ما تو را به صفت |
پی به خورشید کی برد ذرات |
قلم قدرت جواهر صنع |
نقش رویت کشید بر صفحات |
در دبستان دلبری گردید |
جاری از چشمه لبت آیات |
جبرئیل از برای درک حضور |
ایستاده به آستانت مات |
مرغ جانم به شاخ هر سمنی |
با لب غنچه گوید این ابیات |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
سبب خلقت وجودی تو |
مظهر غیب و شهودی تو |
ز عبودیتت بود پیدا |
ممکنی واجب الوجودی تو |
غیر ذات خدای جل علا |
ذی وجودی نبود بودی تو |
آن حریمی که در خور ما نیست |
اندر آن خیمه در سجودی تو |
پای تا سر وجود اقدس تو |
مظهر علم و فیض و جودی تو |
شمع بزم سُرادق هستی |
جوهر نقشۀ وجودی تو |
عرش و فرش و سماء و لیل و نهار |
این عوالم نبود بودی تو |
گاه در سجده گاه در تسبیح |
ذاکر و قائم و قعودی تو |
روز اول ز پشت پرده غیب |
دلبرا دل ز ما ربودی تو |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
وقت گل گشت و باغ و صحرا شد |
چمن دلبری مصفا شد |
آنچه آثار کبریائی بود |
در بر و بام دشت پیدا شد |
نفخاتی دمید بر اجسام |
سبز و شاداب نخل طوبی شد |
لب لعل گل از نسیم سحر |
باز با خندۀ چمن وا شد |
دل مجنون عاشقان جمال |
محو خورشید روی لیلی شد |
موسی جان به دامن صحرا |
شاد و خرم پی تجلی شد |
یار آمد به قصر دل بنشست |
ذکر ناقوس از کلیسا شد |
خاتم انبیا بود احمد |
که مصور به لوح اسما شد |
محو دیدار تو شده سلمان |
که سر و پا و دیده بینا شد |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
عاشقان وقت می پرستی ماست |
روز عیش و نشاط هستی ماست |
ما که از جام عشق مسروریم |
عقل سرخوش ز می پرستی ماست |
گرچه عاقل دمی شدیم از راه |
فاش گویم که بت پرستی ماست |
جان شیرین ز خسرو تنها |
به کفت جان و مال هستی ماست |
ذکر و توصیف ذات تو گفتن |
جزو آئین نوع پرستی ماست |
گر نیائیم بر در عفوت |
به تو گویم که خودپرستی ماست |
گفت ساقی هر آن که سرشار است |
زان می ساغر الستی ماست |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
آن قیامت ز قامت تو بود |
دو قیامت قیامت تو بود |
گر قیامت شود به روز جزا |
آن قیامت شهامت تو بود |
باعث افتخار عالم کن |
فضل و احسان کرامت تو بود |
سرّ توحید خالق اکبر |
مظهر دین امامت تو بود |
در سرا پردۀ حریم جلال |
فخر عالم اقامت تو بود |
انبیا طفل این دبستانند |
معجزات از علامت تو بود |
جاودان گرچه دین حق باشد |
اثر استقامت تو بود |
در قیام به مسجد و محراب |
در نظر قد و قامت تو بود |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
نخل دین تو بار و بر دارد |
غنچۀ صد هزار پر دارد |
آفتی نیست بهر نخلۀ تو |
چون که در ظل حق مقر دارد |
باغبان ازل در این گلزار |
گل روی تو در نظر دارد |
صد هزاران هزار مستحفظ |
این گل تو که بار پر دارد |
از برای سریر و تاج شرف |
بحر تو لؤلؤ و گهر دارد |
آن که روی تو دید روز الست |
کی تواند دل از تو بردارد |
هر که را من به دیده مینگرم |
شور عشق تو را بسر دارد |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
از یرای تو پادشاه حجاز |
در رحمت به روی ما شد باز |
پای تا سر خدا خدا گوئی |
تو در این بارگاه خلوت راز |
گرد تو صد هزار قافله دل |
صف به صف بسته از برای نماز |
خادم آستان رفعت تو |
هست عشاق و مردم شهباز |
متحیر شود زمین آفاق |
گر کنی سرّ دلبری ابراز |
بر در عفو و بخششت جانا |
ایستاده ملک برای نیاز |
گرد ماهت گرفته سیاره |
تا کند مرغ جان تو پر باز |
آرزوی و مراد ما این است |
که ببینیم روی ماه تو باز |
روز و شبها ز خرمن حسنت |
بنوازی گدای را به نیاز |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
تو ز اسرار خلق آگاهی |
مظهر سرّ لام ِ اَللهی |
خضر و الیاس و موسی عمران |
یافت در چشمه لبت راهی |
مادر دهر چون تو نتواند |
از گریبان در آورد ماهی |
با ید قدرتش خدای مبین |
به تو بخشید خلعت شاهی |
از تمام عوالم ایجاد |
به خدای کریم آگاهی |
در حرمخانه جلالت تو |
کس نیابد در آن حرم راهی |
در حضور تو ای شه خوبان |
که کند دعوی شهنشاهی |
به سر بام آمدم دیدم |
تو به هر آسمان دل ماهی |
ما خدا را به روی تو دیدیم |
چون تو مرآت روی اللهی |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
مرغ جان تو در دل سینا |
بود محو جمال بی همتا |
پیک حق از سُرادقات وجود |
گشت نازل به عروة الوثقی |
دید تا روح عالم ایجاد |
شده مبهوتِ آن قد و بالا |
به زبان فصیح جبرائیل |
گفت کی ماه مشرق دلها |
خیز از جا گه وصال آمد |
سوی معراج عشق شو پویا |
بر سر تخت دلبری بنشین |
تو بگو وصف خالق یکتا |
که خدا واحد است و فرد و صمد |
هست در دیده مخفی و پیدا |
تو رسولی و خاتم مرسل |
مظهر علم علـّم الاسماء |
ما به هر جا انیس و یار توئیم |
تو مکن از رقیب دون پروا |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
|
برکف ما نمانده صبر و شکیب |
از برای وصال روی حبیب |
به سر ره گذار آن دلبر |
کرده مأوی حزین و زار و غریب |
کی میسر شود وصال دوست |
در سرا پردۀ حبیب نصیب |
بهر بیمار بهتر از آن نیست |
که ببیند مریض روی طبیب |
موسی جان به طور دل میخواست |
که ببیند به طور روی حبیب |
روش عشق عاشقی این است |
نرسد بر حبیب خود آسیب |
بذل و احسان و خـُلق پیغمبر |
در کتاب مبین بود تصویب |
«قطره» نزد پیمبر مرسل |
چه تواند کند عتید و رقیب |
خوانده حقت تو را رسول الله وحده لا اله الا الله |
خداوندا در این زندان چه سازم |
جهان پرشد زآه جان گدازم |
اگر زندان غم شد منزل من |
تو آگاهی زاحوال دل من |
ولی ای خالق یوم الحسابم |
زاحسان تو هر شب کام یابم |
غم و اندوه من امشب فزون است |
دلم از دست دشمن غرق خون است |
انیس و مونس شبهای تارم |
توئی ای خالق لیل و نهارم |
عدو گر بهر قتلم کرده تدبیر |
من و زندان و بند و کـُند و زنجیر |
ز رنجوری دلم دیوانه گشته |
به گرد شمع چون پروانه گشته |
غزالان حرم از من رمیدند |
چو مرغ از آشیان من پریدند |
صبا از من ببر امشب پیامی |
بگو با نونهالان گرامی |
مرا دیگر در این دنیا نبینی |
گلی از گلشن رویم نچینی |
جهان پیر گر نامهربان است |
خدا یار و معین بیکسان است |
بگو با دختر نیکو خصالم |
من از هجر تو هر شب غمگسارم |
اگر دیدی رضا با غم قرین است |
بگو درمان درد عشق این است |
من از دنیای فانی رخت بستم |
زمردم رشتۀ الفت گسستم |
بما دنیای دون پرور جفا کرد |
عزیزان مرا از من جدا کرد |
ز زهر کینۀ هارون ملعون |
دلم گردد در این غمخانه پرخون |
ولی در ماتم جد کبارم |
به جای اشک خون از دیده بارم |
لب عطشان سرش از تن جدا شد |
سرش زیب سنان اشقیا شد |
چو زینب دید آه شورشین را |
بنوک نی سر پاک حسین را |
بگفت ای ماه اقلیم امامت |
بنوک نی چرا کردی اقامت |
ز چشم قطره بهر سوگواری |
بریزد اشک چون ابر بهاری |
ما دل شکستگان که به کویت نشستهایم |
سیمرغ قاف سدره، ولی پر شکستهایم |
ما در نخست عکس تو در لوح دیدهایم |
آن روز عهد با تو دلآرام بستهایم |
نسپردهایم دل به کسی ما به غیر تو |
سر رشتۀ شکسته به زلف تو بستهایم |
ما ذرّه گرد محور خورشید سرمدیم |
چون گرد آمدیم به کویت نشستهایم |
از راه دور در حرم شاه آمدیم |
از رنج راه و صدمۀ ایّام خستهایم |
بهر نجات از یم طوفان ابتلا |
با ناخدا و نوح ز هر دام رستهایم |
میخواست سیل قهر که ما را کند فنا رفتیم ما و در سفینۀ احمد نشستهایم |
چو آن خورشید ذات از مشرق ابدا مصور شد |
ندای احسن للخالقین از پیک داور شد |
از آن خورشید ذاتش پرده را بگرفت چون مولا |
زمین و آسمان و عرشِ امکان منور شد |
هرآنچه بود پنهان در حجاب غیب لا حدی |
که در طور سماوات الهیت مصور شد |
ز بدو خلقت عالم برای دعوت مخلوق |
ولی الله مطلق مظهر جانان مقرر شد |
به کف کفه کفش روان آفرینش بود |
که از نام و نشان فیاض و فیض و ذره پرور شد |
علی عالی اعلا، ولی مطلق سرمد |
امام ظاهر و باطن معین هر پیمبر شد |
کتاب اعظم اسم طلسم ربک الاعلی |
که در مدح و ثنایش شاهدم الله اکبر شد |
خدا را با که گویم مهبط سرّ الهی را |
که ذات اقدسش در عالم کونین مصدر شد |
زعطر غنچه طوبای جنات لقای حق |
بهشت جاودان خالق یکتا معطر شد |
هر آنکس زد بطرف دامن آل عبا دستی |
به خلق ماسوی و عالم ایجاد رهبر شد |
بهر امکان که سیمرغ روانم رفت میدیدی |
عیان روی علی مرتضی ساقی کوثر شد |
علی عالی اعلا، کفیل و علت خلقت |
به فرق ماسوی الله آفتاب سایه گستر شد |
علی را با زبان کبریائی گر خدا خوانم |
که از این نفس میترسم بگوید قطره کافر شد |
دیده باز کن بازبین تجلی را |
در تجلی علی اعلا را |
میتوانی بچشم دیده و دل |
دی مرآت حق تعالی را |
نزد خلاق میشوی محبوب |
گرشناسی علی اعلا را |
گنج مقصود حق توان یابی |
بشکنی گر طلسم اسماء را |
پیرو مرتضی شوی آندم |
گر طلاقش دهی تو دنیا را |
به ولای ولایتش سوگند |
کرده اثبات ذات یکتا را |
طوق طاعت بگردنت افکن |
که عبادت کنی تو مولا را |
از کتاب مبین به امر علی |
حل کنی سـّر هر معما را |
گر چشی شربت لقای علی |
مِی نخواهی بهشت اعلا را |
گاه میلاد وجه لم یزلی است رهبر ملک لا یزال علیست |
|
قلم صنع و جوهر اثبات |
دست قدرت نمای مظهر ذات |
کرده تحریر در کتاب مبین |
که علی هست قاضی الحاجات |
گشته نازل به مصطفی قرآن |
صادرات علیست این آیات |
خواهی ار پی بری علی که بود |
هست نوحش سفینه عرصات |
خالق خلق خالقست علی |
دست مولا بود حیات و ممات |
بر رخ اهل عالم امکان |
باز کرده علی در حاجات |
از چراغ هدایتش روشن |
کرده ملک وجود هر ذرات |
چون رضای خدا رضای علیست |
با خدا بوده در همه اوقات |
گر خداوند نیست نیست ولی |
شد خدا از قیام او اثبات |
گاه میلاد وجه لم یزلی است رهبر ملک لایزال علیست |
|
بخت من خواب بود شد بیدار |
دید از هر طرف مشارق انوار |
سر زده مهر و ماه عالمتاب |
زآسمان و سپهر و لیل و نهار |
از همه ماسوی ندا برخاست |
جبرئیل آمده هزار هزار |
بهر حفظ حریم لم یزلی |
صف به صف بسته از یمین و یسار |
هر طرف رو کنی عیان بینی |
جلوه ذات و طلعت دلدار |
در سرا پرده ربوبیت |
شد عیان مظهر اولی الابصار |
مادر گنج گوهر مقصود |
داشت آن کان عز و صبر و وقار |
چونکه شد در مدینه توحید |
سـِّر توحید و جلوه دیدار |
فاطمه روح عصمت و تقوی |
با شکر خنده بود در گفتار |
گاه میلاد وجه لم یزلی است رهبر ملک لایزال علیست |
|
فاطمه بود در سریر حرم |
بود با مظهر خدا همدم |
میشنید از مشارق غیبت |
که تویی مام رهبر عالم |
در وجود تو عالم ازلی است |
ولی کائنات و فخر امم |
بود مشغول حمد و ذکر و ثنا |
از حرم شد روان به سوی حرم |
روبرو شد به کعبه دل خسته |
دید در بسته گفت:ربِّ حرم |
همره من ولی لم یزلی است |
صاحب خانه است و خیل و خدم |
منکشف شد حصار ز امر خدا |
فاطمه زد در آن حریم قدم |
گفت من عبدم و تویی مولا |
در دلم ذرهای نباشد غم |
بنشاندی مرا زلطف و عطا |
در سراپرده قیام قدم |
گاه میلاد وجه لم یزلی است رهبر ملک لایزال علیست |
|
کشف اسرار و سر اسماء شد |
جلوات ظهور پیدا شد |
از تجلی روی این مولود |
کعبه بیت الحرام انبا شد |
آنچه در غیب حق تعالی بود |
در حریم جلال پیدا شد |
زد قدم در حریم کعبه علی |
کائنات وجود احیا شد |
شد مطاف جهان و اهل جهان |
باب رحمت به روی ما وا شد |
مشکلات جهان بشد آسان |
از علی حل هر معما شد |
ملکوت سما و خطه ارض |
کامیاب از ظهور مولا شد |
عالم غیب و کثرت و وحدت |
محو روی علی اعلا شد |
چه مبارک شبی بود کان شب |
نفخات وجود گویا شد |
گاه میلاد وجه لم یزلی است رهبر ملک لایزال علیست |