آن فعل کائنات کلیدش بیان توست
در آن خزینه دفتر نام و نشان توست
درگاه لطف و جود تو باز است بسته نیست
چون رحمت رحیمی حق آستان توست
در هر عوالمی طیران کرد مرغ روح
دیدش جهان هر چه در او هست زان توست
صندوق علم ذات خداوند بذل و جود
اندر طلسم مبدأ گنج نهان توست
در عرشۀ دل و معراج دلبری
آن جا سریر سلطنت جاودان توست
شرح کتاب فضل قیام قیام دین
در دفتر حقایق نطق بیان توست
هر کس قدم به فرق جهان فنا زند
در هر عوالمی که بود در امان توست
خواب و خیال نیست که در غیبت و شهود
صدها هزار پیک خدا میزبان توست
حجت تویی که مهدی موعود احمدی
نیروی صد هزار جهان کاروان توست
افکن نقاب چهره چه از مهر روی ذات
میزان عدل و داد به ملک امان توست
یک قطرهای است ما و جهان جهانیان
دریا تویی خالق تو لامکان توست
آن لعنتی که حق کند و مرتضی علی
بر منکر رسول خدا دشمنان توست
مأوای دوستان تو در جنت اللقاست
در چاه ویل و نار ابد دشمنان توست
زآن چشمهای که خضر نبی کامیاب شد
در کوثر مدینۀ لعل لبان توست
در کارگاه دیده که نقش نگار توست
نقش و نگار صنع خداوند توست
بر برگ و بار غنچه و گل، نخله و چمن
آثار قدرت ولی کردگار توست
بر جام و ساغر و قدح خمّ می، صبو
عکس جمال جلوۀ مرآت یار توست
لعل تو کوثرست و لبت چشمۀ حیات
صدها هزار خضر لب جویبار توست
صدها هزار یوسف مصر ملاحت است
در رهگذار کوی تو در انتظار توست
در هر کجا که روی کنم قتل و غارت است
امن و امان ز حادثه شهر و دیار توست
بر خط و خال و نرگس مست جمال تو
سوگند میخورم که جهان پایدار توست
دریای کائنات که در موج وحدت است
یک قطره از سحاب یم جویبار توست
لوح و قلم که نقش جمالت کشید گفت
تو احسن الخلائق و عالم مدار توست
در انتظار وصل تو باشند کائنات
ای غائب از نظر همه در انتظار توست
ای دلبری که قائمۀ دل بنای توست
این دل بنای خالق ارض و سمای توست
عرشی که عرشیان همه تسبیح میکنند
تسبیح عرشیان همه ذکر و ثنای توست
ای آسمان معرفت و شمس کائنات
هستی کائنات و جهان از بقای توست
خضری که یافت آب بقا بر بقا رسید
عین الیقین و چشمۀ آب بقای توست
موسی به طور قائمه نور رخ تو دید
تا روز رستخیز که محو لقای توست
نوح ار نجات یافت ز طوفان بحر غم
در کشتی توسل او ناخدای توست
آتش اگر بهشت برین بر خلیل شد
از معجزات شاهد غیبتنمای توست
از پردهای که رمز خدایی عیان شود
پنهان ز خلق آینۀ حقنمای توست
ای حجت خدای جهان صاحب الزمان
دین در پناه قدرت و قدرت نمای توست
در هر کجا لوای ولایت به پا شده
عالم به ظلّ وحدت سرّ ولای توست
روشن جهان ز پرتو خورشید نور توست
این خلقت زمین و زمان از برای توست
چشم جهانیان ز فروغ تو روشن است
چون توتیای چشم جهان خاک پای توست
قطره حقیقت علوی حجت خداست
این رهبر زمین و زمان مقتدای توست
حب علی هدایت و اکسیر اعظم است
آن هم که در مدینۀ باب علای توست
در عرش دل جلوس امام زمان ماست
آن جا حریم سلطنت دلستان ماست
بر تخت عدل وداد زده تکیه شاه عشق
روح روان، روان روان روان ماست
در دل مکان ذات هو الاول است و بس
نورش سراج طلعت صاحب زمان ماست
بر هر کجای عالم امکان و مایری
کاخ ظهور مجد شه انس و جان ماست
توصیف قدر و قدرت شأنش همین بس است
قرآن ناطق است و روانبخش جان ماست
نشناخت هر کسی که امام زمان خویش
مأواش در جهنم و دور از جهان ماست
بر این سراپناه جهان جهانیان
در آفتاب روز جزا سایهبان ماست
رخسار ماه و چهرۀ خورشید جلوهگر
از پرتو تجلی صاحبقران ماست
قانونگذار محکمۀ عدل و داد حق
جاوید از طفیل وجودش جهان ماست
جز صاحب الزمان که بود پور عسگری
فرمانروا و پادشه لامکان ماست
این منجیای که در پس ابر مشیت است
این نوح ناخدای زمین و زمان ماست
آن کس که انتقام خون حسین از عدو کشد
در کشور وجود خدای بیان ماست
بهر عزیز فاطمه بس گریه میکند
محزون وصی خاتم پیغمبران ماست
از بهر شیرخوار و اکبر و لیلا و عمهاش
گرید ز بس نه صبر و شکیب و توان ماست
قطره زمامدار جهان حجت خداست
عکس رخش در آینه قلب حال ماست
ای دل مکان قافلۀ دلستان کجاست
مأوای کاروان دل دلبران کجاست
خورشید در تحیر و ذرات در عجب
آن کس که جلوهگر شده در این و آن کجاست
تو در حجاب حیرتی و بیخبر ز خود
گویی ولی عصر امام زمان کجاست
از هر طرف به هر طرفی میرسد به گوش
در مشرق روان روان جان جان کجاست
عالم تمام رهسپر کوی دلبرند
ای دل مگر که مسکن آن لامکان کجاست
در قالب وجود نگنجد روان روان
بخشندۀ وجود روان روان کجاست
در بحر کائنات چو ماهی غریق آب
جویا شدم ز نور که آب روان کجاست
هر لحظهای ز خرمن حسنش دهد زکات
با صد هزار دیده ببین جان جان کجاست
ملک امان به تحت لوای ولایت است
آن بارگاه و کشور ملک امان کجاست
قرآن تمام شاهد این سرّ معنوی است
آن کس به پرده هست عیان و نهان کجاست
قطره تو اتصال به دریای حجتی
گویی چرا که گوهر بحر گران کجاست